گاهی اوقات رساندن رقیب به بن‌بست، راهی برای گشوده شدن مسیر جدید است. شاید این جمله سراسر مملو از تناقض باشد اما در عرصه تجارت و مذاکره می‌تواند به‌شدت کارآمد باشد. بعدازاینکه رقیب نخواهد در مورد منافع خود با شما به‌اصطلاح «کنار آمده» و یا به مذاکره بنشیند، کمپین فشار حداکثری و تحت‌فشار گذاشتن را آغاز می‌کنید، در یک‌لحظه تصمیم می‌گیرید که همه درها را بر رو او ببندید و او را در یک بن‌بست در حلقه محاصره قرار دهید. این بن‌بست می‌تواند بن‌بست اقتصادی، سیاسی و یا حتی ارتباطی باشد؛ به‌گونه‌ای که رقیب حتی به‌صورت حقیقی ایزوله و منزوی‌شده و راهی جز تسلیم شدن نداشته باشد. اما اگر حتی در آخرین دقایق هم فرد تمایلی به تسلیم شدن نداشته باشد، چه راهکاری را باید در نظر قرارداد؟ نمی‌توان به بن‌بست‌ها برای همیشه امیدوار بود. نمی‌توان چنین تصور کرد که قراردادن یک فرد، یک شرکت تجاری و یا یک کشور و یک دولت و یا حتی یک ملت در محاصره و یک بن‌بست، با هدف تسلیم شدن آن‌ها می‌تواند تا ابد ادامه داشته باشد بنابراین همیشه راهی برای فرار نیز باید وجود داشته باشد. به همین ترتیب مشاهده می‌شود که در تمام کمپین‌های فشار حداکثری و یا محاصره همه‌جانبه همیشه روزنه‌ای برای فرار از وضعیت موجود وجود دارد.

اگر بخواهیم این استراتژی تجاری و سیاسی را بر روی موضوع ایران پیاده کنیم، به‌خوبی مشاهده می‌کنیم که کمپین فشار حداکثری دولت ترامپ بر روی ایران در آخر مسیر خود قرارداد. دونالد ترامپ هر چه در توان داشته برای فشار آوردن بر ایران استفاده کرده و ایران ‌همچنان باوجود همه ترفندها برای تسلیم شدن مقاومت می‌کند. این بن‌بست اقتصادی و سیاسی درنهایت می‌تواند راهکار خطرناک‌تری نیز داشته باشد و آن رسیدن به راه فرار و یا راه میان‌بر دیگری به نام جنگ است. وقتی‌که فرد محاصره‌شده چنان بی‌طاقت می‌شود که از هر چه دارد می‌گذرد تا ظلم را به هر طریق ممکن پاسخ گوید. اما در مسئله ایران مطمئناً ایالات‌متحده به ریاست ترامپ و با تفکرات و اعتقاداتی که او دارد، اجازه نمی‌دهد که این بن‌بست، درنهایت به جنگ ختم شود. بنابراین راه فرار دیگری را در نظر می‌گیرد و آن تحریم کسی است که همواره به دنبال رایزنی و گفت‌وگو با طرف مقابل بوده است. این راهکار شاید در وهله اول به نظر برسد که در راستای دوری از مذاکره و بستن راه هرگونه مذاکره و گفت‌وگو است اما درنهایت باکمی تأمل نشان می‌دهد که این اقدام، زمینه‌ساز برای مراحل بعدی سیاست‌های ترامپ برای کشاندن ایران پای میز مذاکره است و آن‌هم نشان دادن برخی عقب‌نشینی‌ها از مواضع تند پیشین است. با توجه به‌سرعت بالای دولت او در اعمال فشار حداکثری بر ایران کاملاً قابل پیش‌بینی است که پس از مدتی که دیگر تحریم‌ها کارآیی خود را از دست دادند، فشارها به نقطه اوج خود رسیدند و نگرانی‌های جهانی در خصوص شکل گرفتن احتمالی جنگ بین دو طرف نیز به‌شدت بالا گرفت، ایالات‌متحده با فرستادن میانجی‌گرانی از تعدادی از مواضع قبلی خود کوتاه آمده و عقب‌نشینی‌هایی را در رفتارش نشان خواهد داد. در این میان ممکن است تعدادی از تحریم‌ها برداشته شود، برای تعدادی از کشورها برای تحریم‌های ایران استثنا قائل شوند، مشاوران تندروی ترامپ در کاخ سفید تغییر پیدا کنند و یا اینکه درنهایت تحریم وزیر امور خارجه به‌عنوان نماد «گفت‌وگو کننده ایرانی» برداشته شود. این مسئله می‌تواند چهره ترامپ را در جهان و علی‌الخصوص در داخل ایران و در میان افکار عمومی ایران به‌شدت تغییر دهد. او دیگر آن رئیس‌جمهور دیوانه‌ای نخواهد بود که تا پیش‌ازاین با مشورت گرفتن از بولتون و دیگر جنگ‌طلبان هر چه در چنته داشت علیه ایران به کار می‌گرفت. او در مجامع بین‌المللی و در بین اعضای اتحادیه اروپا هم همراهانی برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره برای مسائل منطقه‌ای و موشکی پیدا می‌کند و این ایران را بیش‌ازپیش برای مذاکره با آمریکا تحت‌فشار قرار می‌دهد.

اگر ترامپ آن‌قدر عاقل باشد که این روش آزمون پس داده در عالم تجارت را در مورد ایران اجرایی سازد، آن‌وقت می‌توان تصور کرد که رسانه‌های حامی غرب در ایران چه تیترهایی در حمایت از مذاکره با او در داخل کشور می‌زنند و چه فضاسازی‌هایی را به راه می‌اندازند و ادامه ماجرا را می‌توان در آینده‌ای که برای برجام رقم خورد، دید.

اما اگر تحریم وزیر امور خارجه کشورمان تنها در راستای فشار حداکثری بی‌هدف بر ایران باشد و ترامپ به‌صورت دیوانه‌وار به تحریم و فشار سیاسی و تهدید نظامی به ایران روی آورده باشد، می‌توان از هم‌اینک بیان کرد که این کار جز بسته شدن مسیر گفت‌وگو برای همیشه و اضافه کردن گرهی دیگر بر گره‌های قبلی رابطه ایران و آمریکا نتیجه دیگری در بر نخواهد داشت.

شاید باید منصفانه به کل این ماجرا و استراتژی ترامپ در مقابل ایران نگاه کنیم . ترامپ شیاد آنقدر باهوش باشد که راهی آزموده شده در تجارت را در عرصه سیاست خارجی هم به کار ببندد اما آنقدر کارآزموده و با تجربه نیست که بداند هر راه آزمئده شده ای در یک علم، ممکن است رد علم دیگر به کار نیاید!  تحریم وزیر امور خارجه کشورمان بعد از تحریم سپاه و شخص رهبر معظم انقلاب نشان داد آمریکایی‌ها برخلاف مواضع ظاهری هیچ ایده‌ای برای مذاکره با ایران و یا حل‌وفصل مشکلات با کشورمان ندارند و صرفاً به دنبال نمایش‌های تبلیغاتی بوده و از سوی دیگر هدف اصلی‌شان از این فشارها، تغییر نظام در ایران است که تاکنون با همه تلاش‌هایشان در همه دوران‌های ریاست جمهوری گذشته ایالات‌متحده موفق نبوده‌اند و ازاین‌پس نیز موفق نخواهند بود. چراکه کمپین فشار حداکثری ملت ایران را بیشتر از پیش ملت ایران را با حاکمیت متحد کرده و آن‌ها را به بی‌اعتباری آمریکا آگاه کرده است.

تحریم ظریف به‌عنوان تحریم وزیر خارجه یک کشور نشان داد دولت آمریکا هیچ اعتبار و پرستیژی در مجامع و محافل بین‌المللی ندارد. ترامپ با این کار به‌جای اینکه جایگاه ایالات‌متحده را در مجامع بین‌المللی بالا ببرد، همان‌طور که تاکنون نیز برخلاف این مسیر راه پیموده است، به بی‌اعتبار کردن بیش‌ازپیش این کشور در دنیا کمک کرده است. او نشان داد همان‌طور که امضای کری تضمین نبود، صحبت‌های ترامپ نیز نمی‌تواند اعتباری داشته باشد.