رابرت مالی و استفن پامپر مجله فارین افیرز / ترجمه: زهرا کریمی

نشریه فارین افیرز در شماره جدید خود برای ماه مارس و آوریل میلادی یادداشتی از رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران به انتشار رسانده است که مطلب بسیار جالب توجهی در خصوص جنگ یمن و بحران این کشور است. در این یاداشت که به گفته سردبیر فارین افیرز به پایه اصلی سیاست‌های دولت بایدن در قبال یمن تبدیل شد، رابرت مالی از همدست بودن آمریکا در جنایات سعودی‌ها در یمن می‌گوید و سیاست جدید دولت بایدن برای عقب نشینی از جنگ یمن را در همین مطلب پایه ریزی می‌کند. به دلیل اهمیت این مقاله، این مطلب به صورت کامل ترجمه شده ودر اختیار علاقمندان قرار می‌گیرد. سردبیر فارین افیرز در ابتدای این یادداشت، نوشته است: بعد از آنکه این مقاله در مطبوعات چاپ شد، دولت بایدن اقداماتی را اعلام کرد که هم راستا با توصیه‌های این مقاله بود، از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: لغو تعیین حوثی‌ها از جانب دولت ترامپ به عنوان یک سازمان تروریستی، انتخاب یک نماینده ویژه برای یمن، کاهش حمایت از عملیات تهاجمی ائتلاف به رهبری سعودی در این درگیری، حمایت از فرآیند صلح سازمان ملل و دادن اطمینان به عربستان درباره دفاع از تمامیت ارضی آن کشور. همچنین بعد از آن که این مقاله در مطبوعات منتشر شد، رابرت مالی یکی از نویسندگان آن، به عنوان نماینده ویژه آمریکا در امور ایران انتخاب شد.

اواخر ماه مارس سال ۲۰۱۵، مقامات سعودی با پیامی نزد دولت اوباما آمدند: عربستان سعودی و ائتلافی از شرکایش در آستانه مداخله در کشور همسایه، یمن، بودند؛ کشوری که به تازگی در آن شورشیان، رهبرش را بیرون کرده بودند. این رخداد چندان غیرمنتظره نبود. سعودی‌ها نگرانی‌های رو به رشد خود درباره طغیان چند ماهه در مرز جنوبی‌شان را مخابره می‌کردند و گفتند که شورشیان، نمایندگان اصلی‌ترین رقیبشان یعنی ایران هستند. این پیام حاوی چیزی بود که مقامات دولت اوباما آن را طنین «پنج دقیقه به قیامت» نامیدند، پیامی که کاملاً آن را پیش‌بینی نکرده بودند: عربستان سعودی قصد داشت فوراً، با ایالات متحده یا بدون آن، اقدام کند. البته بیشتر ترجیح می‌داد که با کمک آمریکا پیش برود.

مشاوران رئیس جمهور باراک اوباما به تصمیمی که در مقابل دولت بود، با حس ناراحتی نگاه کردند. ما هر دو در آن زمان در سمت‌های ارشد شورای امنیت ملی خدمت می‌کردیم، یک نفر مشاور سیاست خاورمیانه و دیگری مشاور مسائل حقوق بشری و چند جانبه بود. همه در دولت، تاریخچه پرماجرای دخالت آمریکا در جهان عرب را می‌دانستند و همه کاملاً از اکراه شدید رئیس جمهور برای یک مداخله دیگر آگاه بودند.

مقامات به دلیل تجربه ویتنام، افغانستان و عراق از سختی شکست یک طغیان اطلاع داشتند، آن‌ها می‌دانستند که وعده‌های یک پیروزی سریع بر گروه مصممی از شورشیان، ناامید کننده است. در این مورد، دلیل بیشتری برای تردید وجود داشت. مقامات آمریکا فکر کردند عربستان سعودی درباره نقش ایران مبالغه می‌کند و این تصور باطل را نداشتند که با وجود تجهیز مناسب با تسلیحات مدرن آمریکایی، نیروهای مسلح سعودی یک ابزار دقیق باشند. به طور خلاصه این امکان وجود داشت که اشتباهات زیادی رخ دهد. و یک مقام ارشد اسبق بعداً به ما می‌گفت «ما می‌دانستیم ممکن است سوار خودرویی شویم که راننده آن مست است.»

البته ایالات متحده در هر صورت ورود کرد. واشنگتن با این فکر که می‌تواند راهنمایی هوشیارانه‌ای کند و هر زمان لازم باشد فرمان را به دست بگیرد، اطلاعات در اختیار گذاشت، هواپیماهایش را دوباره سوختگیری کرد، تسلیحات فروخت، و پوششی دیپلماتیک فراهم کرد. اکنون تقریباً شش سال بعد از مداخله عربستان، جنگ در یمن چیزی جز یک فاجعه نیست. فراتر از آن، این جنگ خاورمیانه را بی‌ثبات کرد، ایران را توانمند کرد، و اعتبار جهانی ایالات متحده را لکه‌دار کرد. مهم‌تر از همه، این جنگ مردم یمن را نابود کرد، مردمی که اکنون بدترین فاجعه جاری انسانی در جهان را تجربه می‌کنند. بر اساس اعلام سازمان ملل، نزدیک به یک چهارم یک میلیون نفر در نتیجه این درگیری کشته شدند که تقریباً نیمی از آنها به دلیل سوء تغذیه و بیماری جان باختند. چندین میلیون دیگر هم گرسنه یا بی‌خانمان هستند. و با تقسیم شدن قدرت در میان شماری از بازیگران روبه رشد یمنی در صحنه، حل این درگیری حتی سخت‌تر هم شده است.

ایالات متحده از ابتدا قدرتی مهم در یمن داشت بنابراین برای نقش خود در این تراژدی باید پاسخ بدهد. دولت بایدن باید این مساله را برای دلایل اخلاقی و راهبردی، به یک اولویت تبدیل کند تا ایالات متحده را از جنگ در یمن رها کند و آنچه می‌تواند برای پیشبرد درگیری به سوی یک نتیجه بسیار باتاخیر، انجام دهد. اما برای آنکه دوباره تاریخ تکرار نشود، دولت باید یادگیری از درس‌های نارحت کننده این درگیری را در اولویت قرار دهد. داستان درگیر شدن آمریکا در جنگ، داستان مشارکت‌های گرفتارکننده، فکری واهی و شتاب زده است. دولتی که مصمم بود تا از جنگی دیگر در خاورمیانه خلاص شود، به دنبال ممانعت از بروز اختلاف با یک متحد نزدیک، در نهایت همدست یکی از وحشتناک‌ترین جنگ‌های خاورمیانه شد.

انتخاب اوباما

ایالات متحده چطور به این نابسامانی تاسف‌بار کشیده شد؟ داستان در سال ۲۰۱۱ با سقوط رئیس جمهور مسن، فاسد و مستبد یمن، علی عبدالله صالح آغاز شد. معترضان او را مجبور کردند تا قدرت را به معاون خود عبد ربه منصور هادی واگذار کند. قرار بود هادی به عنوان یک پل بین رژیم قبلی و یک آینده روشن خدمت کند اما اینطور نشد. «گردهمایی گفت‌وگوی ملی» ۹ ماهه، طرحی آرمانی و البته مخدوش برای اصلاحات سیاسی در ژانویه سال ۲۰۱۴ به بار آورد.

اما تا آن زمان، اقتصاد در آستانه فروپاشی بود و گروهی از شورشیان که طی دهه گذشته با دولت مرکزی می‌جنگیدند، در حال به دست آوردن دستاوردهای سرزمینی بودند. این‌ها حوثی‌ها بودند که به انصارالله (یعنی جنگجویان خدا) معروف هستند؛ از شاخه زیدی در اسلام شیعه پیروی می‌کنند و در شمال کشور، نزدیک به مرز سعودی مستقر بودند. در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۴ حوثی‌ها سوار بر خشم ضددولتی، کنترل صنعا پایتخت یمن را به دست گرفتند و در نهایت هادی را به بندر عدن در جنوب کشور فراری دادند.

عربستان سعودی می‌ترسید همسایه‌اش کاملاً به دست جایگزینان ایران بیافتد. در اوایل سال ۲۰۱۵ عربستان ائتلافی متشکل از ۹ کشور عربیِ عمدتاً سنی را گرد هم آورد که امارات متحده عربی از پیشروهایش بود و این ائتلاف را آماده انجام یک مداخله نظامی کرد تا هادی را به قدرت باگردانده و با آنچه تهدید رو به گسترش ایرانی‌ها در منطقه بود، مقابله کند. این تصمیم در پی انتقال قدرت در عربستان سعودی اتخاذ شد که به ظهور شاهزاده محمد بن سلمان یا MBS انجامید، کسی که چهره جنگ در یمن شد.

این زمینه‌ای بود که سعودی‌ها درخواست خود برای کمک آمریکایی را ارائه کردند. مقامات آمریکایی در تلاش بودند تا دیدگاه‌های خود را یکی کرده و پیشنهادی را به رئیس جمهور ارائه دهند. بسیاری درباره احتمال مداخله سنگین ائتلاف نگران بودند و درباره تبدیل شدن محمد بن سلمان به عنوان یک ستاره محتمل در حال ظهور یا فردی عجول، اختلاف نظر داشتند، اما در نهایت با این تصمیم خطر قرب الوقوعی ما را تهدید نمی‌کرد. تیم ارشد امنیت ملی اوباما بدون اینکه فرد خاصی مسئولیت آن را قبول کند، پیشنهاد کرد با برخی اقدامات برای کمک به کارزار سعودی به پیش روند و رئیس جمهور هم با آنها موافق بود. کاخ سفید اعلام کرد که «تأمین حمایت لجستیک و اطلاعاتی» را برای ائتلاف تصویب کرده و ایالات متحده برای ایجاد سلول برنامه‌ریزی مشترک در ریاض با شرکایش همکاری می‌کند که «هماهنگ با حمایت نظامی و اطلاعاتی آمریکا» خواهد بود.

دلیل انجام چنین اقدامی از جانب دولت اوباما بیشتر به هادی مربوط است. در نگاه دولت اوباما، هادی رهبر مشروع یمن بود که پیشرفت بسیار زیادی نسبت به مقام بسیار ناپسند قبلی خود بود. همچنین هادی یک شریک قابل اعتماد در مساله ضدتروریسم بود، کسی که در زمان عملیات علیه القاعده در شبه جزیره عربی، لنگرگاه وسیعی را در اختیار ایالات متحده گذاشت که به گفته بسیاری در آمریکا، آن بندر «خطرناک‌ترین امتیاز القاعده» بود. وقتی حوثی‌ها که به شدت ضدآمریکایی بودند، هادی را از صنعا فراری دادند، دولت آمریکا پیروزی آنها را تعرض به منافع خود در یمن و تعرض به قانون بین المللی تلقی کرد. واشنگتن به دلایلی که به نظرش هم اصولی و هم واقع‌بینانه بود، امید به بازگردانی این حرکات داشت.

اما این تمام مساله نبود. مقامات آمریکایی نیز به دنبال بهبود روابط با سعودی‌ها و دیگر شرکای خلیج [فارس] واشنگتن به طور ویژه امارات متحده عربی، بودند. ایالات متحده طی چندین دهه شراکتش در منطقه را کلیدی برای محافظت از منافع امنیتی و انرژی خود می‌دید و در بهار سال ۲۰۱۵ آن روابط تحت فشار بود. عربستان سعودی و شرکایش در خلیج [فارس] توافق هسته‌ای ایران را دیدند و سپس با نزدیک شدن به تکمیلش، آن توافق به قیمت از بین رفتن آنها، به ایران کمک کرد. اما آنها با نارضایتی‌های دیگری هم دست به گریبان بودند، به ویژه درباره سیاست آمریکا در دوران بهار عربی، به صورت خاص در مورد مصر که فکر می‌کردند دولت اوباما بسیار سریع رئیس جمهور حسنی مبارک را کنار گذشت و سپس اشتیاق زیادی برای عادی سازی روابط با جانشین وی یعنی دولت اخوان المسلمین داشت. حکومت‌های خلیج [فارس] نیز بر این باور بودند که ایالات متحده در حال خروج از منطقه بود و آنها را در مقابل حملات اسلام‌گرایان، در ضعف رها کرده است.

بنابراین «اطمینان مجدد» کلمه رمز سیاست آمریکا شد. این یعنی تقویت سعودی‌ها و واشنگتن، پشت تضمین امنیت چند دهه‌ای ایستاد تا از کشورشان علیه تهدیدات خاص خارجی دفاع کند و بخشی از آن احساس حمایت استوار را برای دیگر شرکای منطقه‌ای نشر دهند. زمانی که مقامات آمریکا در حال برنامه‌ریزی برای نشست سران خلیج [فارس] در ماه می سال ۲۰۱۵ در کمپ دیوید بودند، یک مساله مهم در ذهن داشتند: ابلاغیه رسمی که آمادگی ایالات متحده برای کمک کردن به کشورهای آنان در هنگام تجاوز خارجی را تصدیق کند. اکنون سعودی‌ها از جانب شبه نظامیان تحت حمایت ایران در مرز جنوبی خود احساس خطر می‌کردند. اگر اغراق نباشد، پاسخ منفی دادن به آنها خارج از قاعده بود.

دلیل دیگر تصمیم مقامات آمریکایی برای حمایت از ائتلاف تحت رهبری سعودی در سال ۲۰۱۵ این بود که آنها فکر کردند واشنگتن می‌تواند مثل یک تاثیرگذار تعدیل کننده عمل کند. حمایتی که اوباما مجوزش را داد، با محدودیت‌ها، هشدارها و ویژگی‌های ایمنی همراه بود. راهنمایی اوباما این بود که کمک آمریکایی باید در خدمت هدف محافظت از تمامیت ارضی عربستان سعودی باشد که اساساً ماهیت این کمک را دفاعی کرد. همچنین دولت امیدوار بود که سلول برنامه ریزی مشترک، محفلی باشد که مشاوران آمریکایی بتوانند شرکای سعودی خود را حرفه‌ای کنند، بدانند آنها چه انجام می‌دهند و هر زمان لازم است آنها را مهار کنند.

مهار سعودی‌ها

به محض آنکه مساله آشکار شد و از زمانی که غیر قابل انکار بود، ایالات متحده چالشی را که در منع عملیات سعودی و تقلیل آسیب انسانی و تلفات غیرنظامیان با آن مواجه بود، دست کم گرفت کرد. ائتلاف فوراً به تاکتیک‌های پنجه بوکسی متوسل شد. در ابتدا، مانع واردات از مناطق ورودی تحت کنترل حوثی‌ها شد، جریان ورود کالا به بزرگترین و مهم‌ترین بندر کشور یعنی بندر حدیده را سرکوب کرد. سپس زیرساخت حیاتی مانند جرثقیل کانتینری و تسلیحات تولید غذا را بمباران کرد. با حملات، محله‌های مسکونی و عروسی‌ها را بمباران کرد. در مثال‌های متعدد، مقامات آمریکا نگران این بودند که ائتلاف عمداً اقدام کرده و شاید این حملات را دارای منافع تاکتیکی می‌بینند.

واکنش آمریکا این بود که سعی داشت مشکل را حل کند. دیپلمات‌های آمریکایی از یک رژیم تأیید واردات حمایت کردند تا برای قانع ساختن عربستان سعودی کمک کرده، محدودیت‌هایش برای کالاهای ورودی به کشور را تسهیل کنند اما جریان ورود کالا رشد اندکی کرد و یمنی‌ها با سختی‌های فزاینده دست و پنجه نرم کردند. برای کاهش تلفات غیر نظامیان در کارزار بمباران، مقامات آمریکایی فهرست‌های «بدون هیچ حمله‌ای» را برای خلبان سعودی ایجاد کردند اما یک روزنه غول‌آسا وجود داشت: فهرست‌ها تنها برای حملات از پیش تعیین شده به کار گرفته شد و برای حملاتی که در زمان پرواز خلبان اتخاذ می‌شد، کاربرد نداشت. بر اساس تصمیم سلول برنامه ریزی مشترک ریاض، پرسنلی که توسط پنتاگون تعیین شدند، باید در زمینه اطلاعات و لجستیک ماهر شوند اما در زمینه فناوری برای اجتناب از آسیب غیرنظامیان هنگام حملات هوایی مهارت کسب نمی‌کردند.

بالاتر از همه، اکثر آنها (اگر نگوییم همه آنها) دور از طبقه عملیات نشسته بودند یعنی جایی که تصمیمات هدف‌گیری در آن اتخاذ می‌شد، آن‌ها یا در طبقه مجزا یا ساختمانی مجزا بودند. وزارت خارجه درنهایت کارشناس خود را برای کار با سلول فرستاد اما بعد از افزایش در تعداد تلفات غیر نظامیان در اوت ۲۰۱۶ وزارت خارجه تصمیم خودرا تغییر داد و نگران بود که حضور مشاور، اجازه آمریکا برای اقدام به هدفگیری، غیر مسئولانه باشد.

با وجود تلاش‌های مبهم برای بازداری از بدتر شدن فاجعه انسانی، آنچه ایالات متحده انجام نداد عقب نشینی بود. هواپیماهای آمریکایی به سوختگیری مجدد جت‌های سعودی ادامه دادند تا در مسیرشان اهداف یمنی را بمباران کنند بدون آنکه لزوماً بدانند آن اهداف چه بودند. واشنگتن اطلاعات و تسلیحات حمل شده فراهم کرد و پیمانکارانی اعزام کرد تا برای حفظ پروازهای نیروی هوایی سعودی کمک کنند. آمریکا تمام این کارها را تا حدی برای احترام به همان منافعی انجام داد که در وهله اول منجر به مشارکتش در این درگیری شدند و تا حدی به این دلیل بود که همچنان باور داشت موقعیتش در ائتلاف اجازه می‌داد کارهای خوبی انجام دهد، ائتلاف را از تصمیماتی بدتر از تصمیمات قبلی دور نگه می‌دارد و با زبان خوش به پای میز مذاکره می‌کشاند.

طی شش ماه آخردولت، دولت اوباما گام‌هایی برداشت که بعداً بسیاری از مقامات سابق گفتند کاش این اقدامات را زودتر انجام داده بود. در ماه اوت ۲۰۱۶ جان کری وزیر خارجه به تلاش‌های صلح‌جویانه سرعت بخشید و از چارچوب غیرواقعی که پیشتر فشارهای دیپلماتیک قبلی را هدایت می‌کرد، کنار کشید. (قطعنامه شورای امنیت در سال ۲۰۱۵ تاکید کرد که حوثی‌ها تسلیحات سنگین خود را تسلیم کنند و اجازه دهند دولت هادی برای حکومت کردن به صنعا بازگردد؛ کری به حوثی‌ها و شرکایش پیشنهاد داد به ازای تسلیم تسلیحات و تسلیم اراضی، در تنظیمات برای تقسیمات جدید نقش داشته باشند.) بعد از حمله هوایی در اکتبر ۲۰۱۶ به مراسم ختمی در صنعا که ۱۵۵ نفر کشته شدند، دولت اوباما بار دیگر درباره رویکرد خود در فروش تسلیحات به سعودی‌ها فکر کرد. در ماه دسامبر دولت اوباما اعلام کرد یک طرح مربوط به فروش مهمات هدایت دقیق را متوقف کرده است.

خیلی کم و خیلی دیر بود. زیرا چندین ماه قبل از این تصمیم و با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، متمرکز کردن سعودی‌ها بر طرح صلح برای دیپلمات‌های آمریکایی سخت شده بود. وقتی دونالد ترامپ پیروز شد، این امر غیر ممکن شد. سعودی‌ها بدگمان شدند که دولتی که هنوز بر سر کار نرفته، هم حامی هدف ضدایرانی باشد و هم مایل باشد نگاه متقاوتی به تلفات غیرنظامیان داشته باشد. تعلیق فروش تسلیحات در جای خود کمی دردآور بود. سعودی‌ها به درستی پیش بینی کردند که دولت ترامپ آن را تغییر خواهد داد. وقتی که دولت اوباما اقدام به سخت‌تر کردن رویکرد خود کرد، به زمانی رسیده بود که باید مشعل را به دولت بعدی خود می‌داد. هنوز اتفاقات بدتر در راه بود.

یک چک سفید

دولت ترامپ با دیدگاه‌های متفاوتی خاورمیانه را می‌دید. دیدگاهش درباره ایران همان دیدگاه سعودی‌ها بود و شخص ترامپ دلبستگی خاصی در مورد مردی قوی مانند محمد بن سلمان نشان می‌داد. گرچه برخی مقامات ارشد آمریکا مثل جیمز متیس وزیر دفاع میل چندانی به درگیری در یمن نداشتند و راه حل نظامی را عملی نمی‌دیدند، اما مشخص بود که اولویت‌های دولت جدید شامل صلح نبود. تیم ترامپ بیشتر به این توجه داشت که عربستان سعودی را به یک خریدار بزرگ‌تر تسلیحات آمریکایی تبدیل کند و به شریکی در نظریه توافق صلح اسرائیلی فلسطینی بدل کند و یمن را به جبهه‌ای برای «فشار حداکثری» خود علیه ایران تبدیل کند.

در دوران ترامپ رویکرد آمریکا درباره جنگ در یمن مدام در حال تغییر بود. در ابتدا وقتی مساله به مقامات پایین‌تر از کابینه سپرده شد، توجه به فرآیند صلح کمرنگ شد در حالی که حمایت عملیاتی برای کارزار نظامی رشد کرد. ایالات متحده اطلاعات را به اشتراک گذاشت که حملات علیه اهداف حوثی‌ها را ممکن می‌کرد و در ماه ژوئن سال ۲۰۱۷ دولت ترامپ انتقال تسلیحاتی را که دولت اوباما تعلیق کرده بود، از سر گرفت.

همچنین تیم ترامپ علامت‌های مختلطی درباره امکان تأیید حملات تجدید شده در ساحل حدیده فرستاد – زمان حملات دریایی نبود و زمان حملات زمینی بود – چیزی که دولت پیشین گفته بود از لحاظ قاعده غیر قابل قبول بود. به طور ویژه در اقدامی جنجالی در ماه سپتامبر ۲۰۱۸ مایک پومپئو، وزیر خارجه رسماً به کنگره تنها چند هفته بعد از حمله نیروهای سعودی که اتوبوس مدرسه را هدف قرار داد و ۴۰ نفر را کشت، اعلام کرد که ائتلاف اقدام کافی برای محافظت از غیرنظامیان انجام داده است.

بعد از آنکه سعودی‌ها در ماه اکتبر ۲۰۱۸ جمال خاشقچی ستون نویس واشنگتن پست را در کنسولگری خود در استانبول به قتل رساندند، سیاست واشنگتن گرایش دیگری اتخاذ کرد. با عصبانیت کنگره، دولت ترامپ برای تجدید صلح بین دولت هادی و حوثی‌ها تلاش کرد. تا حدی به لطف پیش‌دستی متیس با اعضای ائتلاف در ماه دسامبر ۲۰۱۸ مذاکرات بیرون از استکهلم با همکاری و کمک سازمان ملل برگزار شد. این گفت وگوها به آتش بس اطراف حدیده انجامید و بنای تلاشی وسیع‌تر برای رسیدن به صلح را ایجاد کرد. اما بعداً در همان ماه متیس کناره‌گیری کرد و توجه آمریکا به فرآیند صلح دوباره ناپدید شد.

با گذشت زمان، تلاقی تشدید درگیری در یمن و تشدید فشار آمریکا بر ایران، جنگ را به صورت فزاینده‌ای به مرکز اصلی جنگ قدرت در منطقه تبدیل کرد. در یک سو ایالات متحده و شرکای منطقه‌ای آن بودند و در سوی دیگر ایران و شرکایش. این که حوثی‌ها تا چه اندازه به حمایت ایران وابسته بودند و تا چه اندازه اقداماتشان بازتاب خواسته‌های ایرانیان بود، محل مناظره بسیار است. البته دو چیز روشن است: اول اینکه از ابتدا ایران این درگیری را یک فرصت دید که با هزینه اندک و منفعت بسیار، رقیبش عربستان سعودی را تخریب کرده و از آن اخاذی کند، و دوم اینکه با ادامه جنگ، روابط بین رقبا و تهران عمیق‌تر شد و حوثی‌ها به تدریج برای یاری تمایل بیشتری به تهران داشتند؛ حال این یاری به صورت آموزشی و یا کمک تجهیزاتی بود.

تا حدی به لطف این حمایت، حوثی‌ها حملات موشکی و پهپادی علیه خاک عربستان سعودی را افزایش دادند. ایران خودش درگیر یک رقابت شده بود. در ماه سپتامبر ۲۰۱۹ حمله پهپادی پیچیده‌ای علیه تجهیزات نفتی در شرق عربستان انجام گرفت. گرچه حوثی‌ها مسئولیت آن حمله رابرعهده گرفتند اما پیچیدگی حملات و مسیر پروازی پهپادها نشان می‌داد دست ایران در کار است. تا حدی این حمله، روش پاسخ ایران به کارزار فشار حداکثری واشنگتن و دلسرد کردن کشورهای خلیج [فارس] از مشارکت در آن بود. جنگ یمن به ایران انگیزه و فرصت داد تا خود را قوی‌تر کند و ایران به این اقدامات متعهد شده بود.

طی سال ۲۰۲۰ عربستان سعودی فهمید جنگی که تصور می‌کرد سریع باشد، به یک اقدام سخت و طولانی تبدیل شده و هزینه زیادی هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ اعتبار بر جا گذاشته است. محمد بن سلمان مشتاق بود تا موقعیت به شدت آسیب دیده خود را در واشنگتن ترمیم کند، موقعیتی که در نتیجه قتل خاشقچی و کارزار مهلک یمن به وجود آمده بود. با حملات پهپادی به تاسیسات نفتی، عربستان سعودی گفت و گوها با حوثی‌ها را دوباره احیا کرد و ریاض سخت تلاش کرد تا جبهه ضد حوثی‌ها را به زیر یک چتر جمع کند. اما ثابت شده که پایان جنگ خیلی سخت‌تر از آغاز آن بوده است. تا ژانویه ۲۰۲۱ حوثی‌ها کنترل خود بر شمال غرب یمن را تثبیت کردند و ۷۰ تا ۸۰ درصد از مردم کشور تحت حاکمیت آنها بودند و مستحکمات دولت در مارب را تهدید می‌کردند که نزدیک گوشه شمال شرقی منطقه تحت کنترل آنان بود. بقیه کشور از لحاظ سیاسی تکه تکه است که به صورت گوناگون تحت تسلط نیروهای دولتی، شبه نظامیان متفرقه، و مقامات محلی قرار دارد.

موردی برای مراقبت

جو بایدن این علامت را داده است که در جایگاه رئیس جمهور، مسائلی که بر آنها تمرکز خواهد کرد آنهایی است که تاثیرات ملموس داخلی داشته باشند: تغییرات اقلیمی، همه گیری [کرونا]، چین. چرا باید با وجود این حجم از کار، به حل بحران یمن اهمیت بدهد؟

سه دلیل برجسته وجود دارد. اول مسئولیت ایالات متحده در چیزی است که آشکار شده است. عربستان سعودی تقریباً مطمئناً حتی اگر دولت اوباما درخواستش برای کمک را رد می‌کرد، به یمن تجاوز نظامی کرده بود و ممکن بود در غیبت نظارت دفاعی ایالات متحده، عربستان کارزار خود را با توجه کمتری نسبت به قوانین جنگ تعقیب کند. اما بدون حمایت آمریکا شروع جنگ توسط عربستان سخت‌تر می‌شد و اشتیاق بیشتری برای پیدا کردن راه حل وجود داشت. واشنگتن مسئولیت دارد تا افتضاحی را که به ایجادش کمک کرده، پاکسازی کند.

دوم به دلیل اهمیت بحران انسانی یمن است. بر اساس آمار سازمان ملل در نیمه سال ۲۰۲۰ حدود ۲۴ میلیون یمنی، ۸۰ درصد از جمعیت کشور، به نوعی از کمک‌ها احتیاج داشتند. حدود ۲۰ میلیون نفر در آستانه گرسنگی بودند. در ماه نوامبر ۲۰۲۰ آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل هشدار داد که «اکنون یمن در خطر قریب الوقوع بدترین نوع قحطی خواهد بود که جهان طی چندین دهه دیده است.» تنها نباید خود این درگیری را مقصر دانست، یمن حتی قبل از آغاز درگیری، فقیرترین کشور منطقه بود اما سقوط اقتصاد و از دست رفتن دسترسی به فرودگاه‌ها یا بسته شدن فرودگاه‌ها و بنادر که همه، محصول جنگ بود، اساساً مسئول این وضعیت هستند.

سوم پتانسیل برای سرریز شدن در منطقه است. تا زمانی که درگیری دوام داشته باشد، این خطر وجود دارد که این درگیری برافروخته شده و به تقابل مستقیم بین ایران و عربستان سعودی تبدیل شود. بایدن در زمان نامزدی انتخابات متعهد شد تا ایالات متحده را از ماجراجویی در خاورمیانه دور نگه دارد.

اما انجام چنین تعهداتی در زمان بحران می‌تواند سخت باشد. اگر درگیری بین ایران و عربستان سعودی در شبه جزیره عربی تشدید شود، با وجود آنکه دولت بایدن فکر می‌کند بهتر است چنین نکند اما ممکن است تحت فشار زیادی برای مشارکت باشد. در ابتدای دولت بایدن، خود خطر، به تنهایی باید دلیل کافی باشد تا ایالات متحده را از درگیری در یمن خارج کند و راه حلی برای پایان دادن به آن پیدا کند. اما یک مشکل بزرگ در این طرح وجود دارد: ممکن است کارساز نباشد.

فرصت دادن به صلح

بایدن در یمن با مساله بغرنجی روبرو است. اعضای ارشد تیم وی شامل آنتونی بلینکن وزیر خارجه و جیک سالیوان مشاور امنیت ملی، در سال ۲۰۱۸ نامه‌ای را امضا کردند (ما هم امضا کردیم) که شکست سیاست یمن دولت اوباما را تصدیق می‌کرد. بایدن در زمان نامزدی انتخابات متعهد شد «حمایت آمریکا از جنگ فاجعه بار به رهبری سعودی در یمن را پایان دهد و دستور ارزیابی مجدد رابطه با عربستان سعودی را صادر کند.» همچنین او وعده داد به توافق هسته‌ای ایران بازگردد. حتماً آن حرکت‌ها تنش‌ها با عربستان سعودی را افزایش می‌داد. همچنین دولت بایدن متعهد است که جنگ در یمن را پایان دهد و برای یک توافق بعدی با ایران درباره مسائل منطقه‌ای مذاکره کند، گام‌هایی که طبیعتاً نیازمند همکاری نزدیک با ریاض است. دولت با پیچیده کردن بیشتر مسائل، باید تا حدی این اطمینان را حاصل کند، حوثی‌ها که احتمالاً با هر کاهش حمایت آمریکا از تلاش برای جنگ و تنها گذاشتن عربستان سعودی احساس قوت قلب خواهند داشت، تحت فشار کافی برای موافقت با توافق صلح قرار بگیرند. برای اینکه ایالات متحده بتواند چندین کارهایی را همزمان انجام دهد به شعبده بازی استادانه دیپلماتیک نیاز خواهد داشت: هم از جنگ عقب بکشد و هم همزمان برای پایان دادن به جنگ کمک کند، عربستان سعودی را تحت فشار قرار دهد اما آن را بیگانه نکند، مستقیماً با حوثی‌ها تعامل داشته باشد اما بیش از حد آنها را جسور نکند.

هر مقام آمریکایی که سعی دارد در این مسیر پیمایش کند، احتمالاً نقشه راهی اینچنینی را باید دنبال کند: ابتدا بایدن باید تصمیم دقیقه آخر دولت ترامپ برای تعیین حوثی‌ها به عنوان یک سازمان تروریستی را تغییر دهد. با ایستادگی کردن مقامات دولت ترامپ، غیر از آنکه این حرکت اهرم فشاری بر حوثی‌ها بود، موجب تحریم‌هایی شد که می‌توانست پیامدهای انسانی فاجعه باری داشته باشد و اقدامات دیپلماتیک را به شدت تحت تأثیر بگذارد. دوم، او باید اعلام کند کمک نظامی آمریکا به اقدامات جنگی سعودی متوقف می‌شود. واشنگتن برای اجتناب از دور کردن ریاض تا نقطه‌ای که عربستان از همکاری سر باز زند، باید بر تعهد خود و کمک به پادشاهی و شرکایش در دفاع از تمامیت ارضی‌شان تاکید کند و همزمان این مساله را روشن کند که این وعده تنها در مورد تهدیداتی با بزرگی خاص کاربرد دارد.

در کلام سالیوان، هدف باید این باشد که «تعادلی بین اضطراب و اطمینان ایجاد کند.» دولت ممکن است روشن کند که مسیر روابط دوجانبه به میزان زیادی به این بستگی دارد که سعودی‌ها با او همکاری کنند تا به روشی عملی برای پایان دادن به جنگ دست یابند. به موازات همین مساله، واشنگتن حمایت خود از فرآیند صلح سازمان ملل را تشدید کند و شاید در همین راستا، یک نماینده ویژه آمریکا برای یمن معرفی کند. در آخر، دولت به تهران فشار آورد تا ایران حوثی‌ها را قانع کند که جنگ را متوقف کرده و در گفت وگوهای صلح انعطاف نشان دهند – البته این نباید شرط بازگشت به توافق باشد بلکه باید گامی برای کاهش تنش‌های منطقه‌ای و ایجاد اعتماد باشد.

در میان موارد فهرست کارهای دولت جدید در خاورمیانه، یمن یکی از آنهایی است که می‌تواند برای پیشرفت مناسب‌ترین باشد؛ گرچه اینطور نیست که بگوییم کار موفقیت آمیزی خواهد بود. یک مشکل محتمل تنظیم این مسئله است که واشنگتن باید تا چه حد به عربستان سعودی و شرکایش اطمینان داشته باشد. تاریخ می‌گوید که مفهوم اطمینان با دردسر همراه است. از آن گذشته، آن منطق همان بود که دولت اوباما را در ابتدا به سوی حمایت از کارزار سعودی پیش برد. به همان میزان که دولت بایدن باید سعی کند روشن سازد که تمایل به انجام چه کاری دارد و تمایل به انجام چه کاری ندارد، چنین اقدامی مطمئناً مشکل‌دار خواهد بود. بیشتر به این دلیل که چنین اقدامی، چالشی خواهد بود برای یافتن اینکه کدام یک از موارد حمایت آمریکا از کارزار تحت رهبری عربستان، ادامه خواهد داشت و کدام متوقف خواهد شد. چه چیزی اقدام پدافندی را مقرر می‌کنند و چه چیزی اقدام تهاجمی را مقرر می‌کند؟ ممنوعیت ارسال تسلیحات به حوثی‌ها در کدام سمت خواهد بود؟ اشتراک اطلاعاتی که سعودی‌ها بتوانند با آن سایت‌های پرتاب موشک حوثی‌ها را هدف قرار دهند یا به سعودی‌ها برای حفظ هواپیماهایشان کمک کنند، چطور؟ حوثی‌ها از مرز عربستان سعودی عبور کرده و مناطق آنجا را کنترل می‌کنند. وقتی واشنگتن اطلاعات یا تسلیحات برای مقابله با حوثی‌ها فراهم می‌کند، تعهد خود برای دفاع از تمامیت ارضی عربستان سعودی را انجام می‌دهد یا فقط خود را بیشتر در جنگ یمن گرفتار می‌کند؟ تصمیم برای پایان دادن به حمایت از جنگ در یمن به این سؤالات پاسخ نمی‌دهد. این تنها روش دیگری برای طرح آن است. تلخ است به یاد آوریم که اوباما نیز به دنبال ایجاد چنین تمایزی بود اما در نهایت وارد جنگ وسیع‌تری شد. البته تیم بایدن حداقل این امتیاز را دارد که آنچه را در دولت اوباما کارساز نبود، دیده و می‌تواند در موقعیت‌هایی که در آن آماده کمک است، بیشتر خویشتنداری کند.

علاوه بر آن، گرچه ممکن است سعودی‌ها بیشتر در فرآیند صلح که یک مساله قدیمی است، همکاری کنند، اما ممکن است این کافی نباشد. موانع بسیاری برای صلح وجود دارد. حوثی‌ها باید بپذیرند که با توجه به مقاوت بخش عظیمی از جمعیت یمن، یک توافق بادوام به سادگی واقعیات منطقه‌ای را تبدیل به مساله به رسمیت شناختن حاکمیت آنان نمی‌کند. اما آنها با ارتقا و پیشرفتی که طی دو سال گذشته داشتند، احتمالاً تمایلی به سازش نشان نمی‌دهند. هادی باید بپذیرد که مطالباتش برای بازگشت به قدرت در صنعا با تسلیم شدن حوثی‌ها، کاملاً غیرواقعی است. با این حال، به صورت قابل ملاحظه‌ای، رئیس جمهور مستأصل، نشان داده که لجباز است و احتمالاً مسائل را اینطور می‌بیند که ایجاد دولت جدید نشانه آن است که جریان در نهایت به نفع اوست. ایالات متحده و ایران حتی اگر در موضوع توافق هسته‌ای به موافقت دست یابند اما در جای خود ممکن است برای رسیدن به سازش در مساله یمن با هم کشمکش داشته باشند. گرچه پایان کارزار فشار حداکثری باید انگیزه ایران برای اقدام خصمانه در خلیج [فارس] را از بین ببرد اما احتمالاً دلیل کافی برای این کشور نیست تا فشاری جدی بر حوثی‌ها وارد کند تا آنها سازش کنند، اقدامی که حتی ممکن است توانش را هم نداشته باشد.

آخرین مانع: یمن دیگر آن کشوری نیست که در زمان آغاز جنگ بود. با شروع درگیری، قدرت در میان بازیگران مسلح متعدد حاضر در صحنه، تقسیم شد – تنها حوثی‌ها و دولت هادی نبودند بلکه نیروهای جدایی طلب در جنوب و شبه نظامیان تحت حاکمیت طارق صالح، برادر زاده رئیس جمهور پیش از هادی، نیز هستند. اکنون جنگ در جبهه‌های مختلفی وجود دارد که هر کدام پویایی سیاسی خود و خط دستور و کنترل خود را دارد. بدون موافقت تمام این بازیگران، بعید است توافق صلحی پایدار بماند. و موافقت همه آنها سخت خواهد بود: بسیاری از گروه‌ها در یمن انگیزه‌های اقتصادی را توسعه داده‌اند تا درگیری را ادامه دهند. پیچیده کردن بیشتر مسائل، بازیگران منطقه‌ای را که منفعتی در پشتیبانی از گروه‌های مختلف در صفحه دارند، چند برابر می‌کند.

دولت بایدن نباید اجازه دهد این ملاحظات او را از فشار اصلی برای صلح در یمن، باز دارد. این موانع آنقدر زیاد شده‌اند که نباید از کنارشان گذشت. اما دولت باید این را در ذهن داشته باشد که گرچه این کار سخت است، اما هر کاری انجام دهد، باید آن تصمیم را با عربستان سعودی هماهنگ کند تا ایالات متحده را از اکثر فعالیت‌های مربوط به جنگ خارج کند. پایان جنگ فراتر از قدرت نفوذ دولت کنونی است. پایان دادن به همدستی آمریکا، فراتر از نفوذ این دولت نیست.

ممانعت از به وجود آمدن یمن‌های بعدی

جنگ خودسرانه یمن باید یادآور روشنی از هزینه‌های ورود به چنین بحران‌هایی باشد. همچنین باید دولت بایدن را مجبور کند تا با این سؤال اساسی مواجه شود: ایالات متحده چگونه می‌تواند از همدستی در فجایع مشابه اجتناب کند؟

یک جای خوب برای شروع، اساس مشارکت امنیتی آمریکا در خلیج [فارس] است. واشنگتن اطمینان بسیار زیادی داده که از عربستان سعودی و دیگر حکومت‌های خلیج [فارس] دفاع می‌کند و برنامه ریزی کرده تا زرادخانه‌های بزرگ تسلیحات آمریکایی را در اختیارشان قرار دهد که با قطعات و پرسنل آمریکایی پشتیبانی می‌شوند. به دلیل روش تنظیم این مشارکت، وقتی یکی از این حکومت‌ها به ویژه در زمان وجود منطق دفاعی تصمیم بگیرد که یک جنگ نابخردانه به راه بیاندازد، ایالات متحده با انتخاب سختی مواجه است. آیا باید به این اقدامات ملحق شود تا وفاداری به تضمین‌هایش را نشان داده و سعی کند بر چگونگی استفاده از تسلیحات تأثیر بگذارد؟ آیا باید از مشارکت امتناع کرده اما همچنان به فروش تسلیحات و یاری کردن ادامه دهد؟ یا آیا باید حمایت را قطع کرده و خطر گسست روابطش با یک شریک منطقه‌ای را بپذیرد و این را بداند که تأمین کنندگان دیگر تسلیحات مانند چین، روسیه یا ترکیه ورود خواهند کرد؟

این‌ها انواع مسائلی هستند که بایدن وعده داده بود باید برای ارزیابی مجدد درباره روابط آمریکا و عربستان سعودی بررسی شوند. در کانون این بررسی، محاسبات درباره انتخاب راه بهتر در راستای منافع آمریکا قرار دارد. ایالات متحده می‌تواند تعهد ثابت خود به یک شریک قدیمی را دوباره اثبات کند حتی اگر چنین اقدامی خطر ورود ایالات متحده به جنگ‌های آتی را داشته باشد، به خصوص جنگ‌هایی که به نظر می‌رسد شمار زیادی از سران دموکرات و جمهوری‌خواه قصد اجتناب از آن را دارند. در غیر این صورت، این مساله می‌تواند تعهد در اقدام برای کاهش خطر درگیری‌های آسیب زننده را کمتر کند حتی اگر به معنای سست کردن پیوندی باشد که مدت‌ها کلید محافظت از منافع انرژی و امنیت آمریکا در خلیج [فارس] بود. اگر توازن این خطرات دولت را به سوی راه دوم پیش ببرد که به نظر می‌رسد راه صحیح برای ما همین است، احتمالاً دولت می‌خواهد تضمین‌های امنیتی دولت آمریکا را تغییر دهد تا فضای بیشتری برای مانور در موقعیت‌هایی مثل یمن پیدا کند، موقعیت‌هایی که گرچه ممکن است تهدیداتی جدی باشند اما بسیار کمتر از تهدیدات حال حاضر هستند.

بررسی دقیق انگیزه‌ها باید فراتر از شاخه اجرایی در ایالات متحده باشد. کنگره نقشی دارد که برای ممانعت از وقایع آتی مانند یمن باید آن نقش را ایفا کند و به واقع به نظر می‌رسد که به میزان زیادی نقش خود را به رسمیت می‌شناسد. در سال ۲۰۱۹ مجلس نمایندگان و سنا از قتل خاشقچی خشمگین شدند و قطعنامه‌ای را تصویب کردند که آمریکا را ملزم می‌کند از جنگ یمن خارج شود اما ترامپ آن را وتو کرد. این لایحه به لایحه اختیارات جنگ سال ۱۹۷۳ استناد کرد، لایحه‌ای که طراحی شده بود تا قدرت شاخه اجرایی برای ورود به درگیری‌های مسلح را محدود کند اما حتی اگر این لایحه تصویب می‌شد احتمالاً توسط دولت رد می‌شد؛ این مساله به دلیل آزادی عملی است که شاخه اجرایی طی سال‌ها به خود داده تا شرایط کلیدی در لایحه ۱۹۷۳ را به صورت منعطف تفسیر کند.

اگر کنگره بخواهد نقش بزرگ‌تری در تصمیمات مشارکت ایالات متحده در وقایع ناگوار آینده داشته باشد، باید لایحه را اصلاح کند. در شکل کنونی، لایحه اختیارات جنگ، تنها در مورد درگیری‌هایی کاربرد دارد که در آن نیروهای آمریکایی یا شلیک می‌کنند یا به آنها شلیک می‌شود و مربوط به درگیری‌هایی نیست که در آن ایالات متحده تنها تأمین کننده تسلیحات و مشاوره است. کنگره باید قانون را تغییر دهد تا اگر رئیس جمهور بخواهد ایالات متحده در سطوحی حمایت کند که به طور مؤثر آن را به یکی از طرفین در درگیری تبدیل کند، باید تأیید دریافت کند و باید به صورت دوره‌ای دوباره تأیید شود. اگر کنگره بیشتر از رئیس جمهور جنگ طلب باشد، اصلاحاتی مانند این مؤثر نخواهند بود البته در آن صورت حتی اگر هر دو شاخه دولت {کنگره و دولت آمریکا} برای ورود به جنگ رضایت داشته باشند و تنها رضایت یک طرف نباشد، عاقلانه‌تر است. چنین تغییری در وهله اول احتمال فرو رفتن ایالات متحده در باتلاق را کم کرده و اگر چنین شود، به احتمال زیاد مسیر اصلاح می‌شود.

جنگ در یمن برای مردم این کشور یک تراژدی است، منشاء پایدار بی‌ثباتی برای منطقه و زخمی باز برای ایالات متحده است. در این نقطه، گرچه این جنگ به پایان می‌رسد اما احتمال پایان خوب برایش کم است. حداقل ایالات متحده به خودش و قربانیان جنگ این را بدهکار است که چیزی از این فاجعه بیاموزد. آن درس می‌تواند این باشد که سابقه یمن، منفعتی برای واشنگتن و جهان داشت: آیا آن جنگ مقامات آمریکایی را مجبور کرد تا داوطلبانه موضع ایالات متحده در خلیج [فارس] را بررسی کرده و این مسئله را نشان دهد که کشیده شدن به سمت یک فاجعه- حتی با وجود نیت خوب – چقدر آسان است.