ترامپ و کلینتون شباهت عجیبی به یکدیگر دارند؛ ترامپ شخصیتی بیرون از قانون و روال زندگی دارد. یکی از مثال‌های این خارج از قانون بودن و خارج از قانون رفتار کردن‌ها، که در بیل کلینتون نیز دیده شد، نحوه رفتار این دو با زن‌ها و آزار و اذیت آن‌ها است.
طرز برخورد دوستان و نزدیکان ترامپ بعد از انتخاب شدن او به‌عنوان رئیس‌جمهور ایالات‌متحده چه بود؟ بر اساس نظری که مایکل وولف، نویسنده کتاب «آتش و خشم، کاخ سفید ترامپ» بیان کرده است، دوستان ترامپ که البته بسیاری از آن‌ها اعتقاد چندانی به توانایی و استعداد او در این زمینه ندارند، بر این عقیده بودند که ترامپ به‌جز ساخت‌وساز از هیچ مسئله دیگری سر در نمی‌آورد. وولف در فصل سوم این کتاب با نام «برج ترامپ» به دیدارهای دونالد ترامپ با دوستان و نزدیکانش در شنبه بعد از انتخابات پرداخته و از رابطه‌ای که او با تعدادی از میلیاردرها، سیاستمداران و یا صاحبان غول‌های رسانه‌ای آمریکا داشته، پرده برداشته است.

وولف خاطرنشان کرده است که روز شنبه بعد از انتخابات، ترامپ در برج خود در نیویورک، میزبان گروه کوچکی از حامیان و نزدیکانش بوده است، بااین‌حال نامزد پیروز انتخابات، چندان توجهی به نشست نداشته و تنها منتظر ورود یک نفر به این جلسه بوده است: «روپرت مورداک»، صاحب غول رسانه‌ای «نیوز کورپوریشن» که البته به‌نظر می‌رسد چندان هم با رئیس‌جمهور منتخب رابطه خوبی ندارد. به‌نوشته وولف، روپرت مورداک که تا پیش‌ازاین عنوان می‌کرد بدون شک ترامپ شارلاتان و احمق است، بعد از انتخاب شدن او به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا اعلام کرد که با همسر جدیدش ــ همسر چهارمش ــ به برج ترامپ سر خواهد زد. ترامپ آن‌قدر منتظر این لحظه بود که باوجود تأخیر مورداک و تلاش برخی مهمانان برای خروج از مهمانی، از آن‌ها می‌خواست که همچنان بمانند تا مورداک سرانجام به آنجا برسد. مورداک که با ایوانکا ترامپ و همسرش جارد کوشنر رابطه خوبی داشت، بارها نشان داده بود که علاقه‌ای به ترامپ ندارد و این‌طور به‌نظر می‌رسید که علاقه ترامپ به مورداک یک‌طرفه است. در سال 2015 نیز زمانی که ایوانکا ترامپ به مورداک خبر داد که پدرش برای ریاست جمهوری نامزد خواهد شد، روپرت احتمال پیروزی او را بسیار کم توصیف کرده بود. ترامپ در آن مهمانی از مهمانان می‌خواست که باقی بمانند تا روپرت مورداک را ببینند: «او واقعاً انسان بزرگی است. او یکی از بهترین‌هاست و یکی از تنها انسان‌های بزرگ باقی‌مانده است. باید بمانید و او را ببینید». مورداک تنها میلیاردری بود که در شرایط بعد از انتخابات ریاست جمهوری، ترامپ را همچنان بی‌اهمیت می‌شمرد. میلیاردرهای دیگر باوجوداینکه تا قبل از انتخابات او را استهزا می‌کردند، بعد از انتخابات رویه دیگری در پیش گرفتند. یکی از این افراد «کارل ایکان» بود که باوجوداینکه رییس‌جمهور منتخب به او قول یک مقام مهم دولتی را داده بود، ترامپ را مسخره کرده و بیان می‌کرد که سالهاست که ترامپ دیگر یک میلیاردر نیست. ترامپ بااین‌حال کار را انجام داده بود. او سرانجام توانسته بود شمشیر را از سنگ بیرون بکشد، این به‌معنی همه‌چیز بود. میلیاردرها باید دوباره فکر می‌کردند و در مدار ترامپ قرار می‌گرفتند. کارکنان ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتی نیز با وضعیت جدیدی روبه‌رو بودند، آن‌ها احتمالاً به‌عنوان کارمندان کاخ سفید در بال غربی کاخ قرار می‌گرفتند و قرار بود به تاریخ‌سازان آمریکا تبدیل شوند. همه به‌نظر می‌رسید با وضعیت جدید قرار است خو بگیرند و به آینده روشنشان فکر کنند.

مردی که هیچ‌چیز نمی‌داند

در این میان اما حرفه‌ای‌ها در عالم سیاست مشکلات دیگری داشتند. آن‌ها زمانی که با ترامپ ملاقات می‌کردند کاملاً متوجه می‌شدند که او هیچ‌چیز نمی‌داند! حتی یک موضوع ساده هم غیر از ساختن ساختمان نبود که او در آن تخصص داشته باشد. هر چیزی که او می‌دانست مربوط به آموخته‌هایش در یک ساعت پیش بود که البته به‌خوبی پخته نشده بود. ترامپ تاجر، حتی نمی‌توانست برگه‌های ترازنامه‌های مالی را بخواند و بااین‌حال کمپین تبلیغاتی خود را با این شعار که استعداد قرارداد بستن و معامله دارد، به‌پیش برد. از نظر وولف، او بااین‌حال مذاکره‌کننده بسیار بدی است و تنها استعدادی که دارد این است که می‌تواند قانعتان کند که صحبت‌هایش را باور کنید. پیرز مورگان، مجری تلویزیونی و خبرنگار باتجربه انگلیسی که از دوستان وفادار ترامپ است، درباره شخصیت او گفت که تمام شخصیت ترامپ و حرفه‌ای بودن او را می‌توان از کتابش «هنر معامله» مشاهده کرد و شخصیت کاریزماتیک و پرانرژی او را از سطرهای این کتاب دریافت. او گفته بود: اگر می‌خواهید ترامپ را بشناسید «هنر معامله» را بخوانید اما ترامپ خودش این کتاب را ننوشته است.

تونی شوارتز، همکار ترامپ در نوشتن این کتاب بارها اعلام کرده است که ترامپ نه‌تنها در نوشتن این کتاب با شوارتز همکاری نکرده، بلکه این کتاب را تا انتها نیز نخوانده است! و شاید این مسئله همان نکته اصلی در شناخت ترامپ است. ترامپ نویسنده نیست، ترامپ کاراکتر و شخصیت داستان است.

شباهت ترامپ و کلینتون در آزار زنان

ترامپ به‌عنوان حامی مالی صنعت سرگرمی کشتی جهانی (World Wrestling Entertainment – WWE) تقریباً مانند هالک هوگان زندگی کرده است: کاراکتری داستانی در زندگی واقعی. ترامپ معمولاً با سوم شخص از خودش یاد می‌کند. این نوع زندگی و شخصیت برای او به‌اندازه‌ای اهمیت دارد که آن را با مسئله‌ای در حد ریاست‌جمهوری تغییر نداده و عوض نمی‌کند. یکی از دوستان ترامپ که به‌صورت اتفاقی از دوستان نزدیک بیل کلینتون نیز بوده است، در مورد شخصیت این دو می‌گوید که دونالد و بیل شباهت عجیبی به یکدیگر دارند؛ تنها تفاوت در این است که بیل وجهه‌ای قابل‌احترام دارد و ترامپ نه. ترامپ شخصیتی بیرون از قانون و روال زندگی دارد. یکی از مثال‌های این خارج از قانون بودن و خارج از قانون رفتار کردن‌ها، که در بیل کلینتون نیز دیده شد، نحوه رفتار این دو با زن‌ها و آزار و اذیت آن‌ها است. ترامپ دوست دارد بگوید که بزرگترین تفریحش و یکی از چیزهایی که باعث می‌شود زندگی ارزش خودش را داشته باشد، این است که زن دوستانت را به تخت خود بکشانی. راه او برای اغفال کردن زنان این است که به آن‌ها بگوید همسرانشان کسی که آن‌ها فکر می‌کنند، نیستند. او از منشی خود می‌خواهد که دوستش را به دفترش دعوت کند. زمانی که دوست وارد می‌شود، ترامپ بی‌جهت به‌سراغ مسائل شخصی و ارتباط آن دوست با همسرش می‌رود و سؤالات بسیار شخصی‌ای را از او می‌پرسد: «هنوز هم با همسرت رابطه داری؟ حتماً کس دیگری را هم داری که بهتر از زنت باشد. درباره رابطه‌ات با معشوقه‌هایت به من بگو. زنانی را سراغ دارم که ساعت 3 از لس‌آنجلس به اینجا می‌آیند. می‌توانیم با آن‌ها خوش‌گذرانی کنیم….»، و در تمام طول این مدت همسر مرد در اتاق دیگر از طریق خط تلفن، این صحبت‌ها را می‌شنود.

جارد حواسش به روسیه هست!

وولف در بخش دیگری از این فصل از کتاب بیان می‌کند که دلیل ترامپ برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، اضافه کردن اقدامات اجرایی و مدیریت دولت در رزومه کاری‌اش بوده است: «او در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد اما مغز او قادر به اجرایی کردن وظایف اصلی و موردنیاز شغل جدیدش نیست». در زمانی که ترامپ بیش‌ازپیش به روسیه توجه نشان می‌داد، ایلز از دوستان رییس جمهور منتخب به او هشدار داد که درباره روسیه باید «درست رفتار کند». ایلز به‌تازگی از فاکس نیوز اخراج شده اما منابع اطلاعاتی خودش را همچنان در دسترس داشت. او به ترامپ هشدار داد که احتمالاً اقداماتش در این زمینه با عواقب بدی همراه خواهد بود: «دونالد، باید این قضیه را جدی بگیری»، اما ترامپ به او پاسخ داد: «جارد (کوشنر) حواسش به این قضیه هست. همه‌چیز به‌خوبی پیش می‌رود».

تنها در کاخ سفید

برج ترامپ، کنار خانه دخترش، تیفانی، که به‌یک‌باره به مقر اصلی انقلاب پوپولیستی آمریکا تبدیل شده بود، ناگهان به‌شکل یک سفینه فضایی بیگانه درآمد؛ یک ستاره مرگ در خیابان پنجم نیویورک. هیچ‌کدام از کسانی که قرار بود با ترامپ در دوران انتقال به کاخ سفید همراهی کنند، پیشینه سیاسی نداشتند. هیچ‌کدام پیشینه سیاست‌گذاری نیز نداشته و هیچ‌کدام حتی پیشینه حقوقی نیز نداشتند. آن‌ها از بیرون از «مرداب» آمده بودند (مرداب صفتی بود که ترامپ در طول دوران مبارزات انتخاباتی‌اش به واشنگتن و سیاستمدارانش گفته بود). آنها خارج از ساختارهایی بودند که کسانی که داخل ساختار سیاسی‌ بودند و واشنگتن‌نشینان باید برای ملاقات با آن‌ها به برجی می‌رفتند که نام ترامپ بر آن خودنمایی می‌کرد.

ترامپ همان‌طور که در طول دوران تبلیغات انتخاباتی‌اش گروهی حرفه‌ای را با خود به‌همراه نداشت، در دوران انتقال به کاخ سفید نیز نمی‌دانست دقیقاً باید چه کند و چه‌کسانی می‌توانستند او را در این خصوص یاری دهند. ایلز که سربازی کهنه‌کار در سیاست بود و به دولت‌های نیکسون، ریگان و بوش مشاوره می‌داد، به‌عنوان دوست صمیمی ترامپ، به او هشدار داد که باید بیشتر به‌فکر ساختار کاخ سفید باشد. توجه نکردن ترامپ به ساختار کاخ سفید و پیدا کردن آدم‌های مناسب برای پست‌های موجود در این ساختار، موجب می‌شد منتقدان دولت او فضای بسیار زیادی برای فعالیت داشته باشند. گفت‌وگویی که بین او و ایلز شکل گرفت در این خصوص جالب است:

ایلز در مدت‌زمان کمی بعد از اعلام نتایج انتخابات گفت: «تو به یک حرامزاده نیاز داری که رئیس کارکنان کاخ سفید شود. و به حرامزاده‌ای هم نیاز داری که واشنگتن را بشناسد. همه شما می‌خواهید خودتان آن حرامزاده باشید! اما شما واشنگتن را نمی‌شناسید». ایلز در ادامه جان بوئنر را برای این نقش انتخاب کرد. جان بوئنر رئیس مجلس نمایندگان در سال 2011 بود اما به‌نظر می‌رسید که ترامپ او را نمی‌شناسد!

دیگر مشاوران ترامپ نیز به او هشدار دادند که به‌پیش بردن کارها در واشنگتن به‌مراتب سخت‌تر از نیویورک است و باید مشاوران خوبی در این زمینه داشته باشد. آن‌ها به او گفته بودند که «آدم‌ها مهم‌تر از سیاست‌ها هستند.»، اما او توجه چندانی به این مسئله نمی‌کرد.

مهم‌ترین پست سیاسی درون کاخ سفید که ترامپ توجه چندانی به آن نمی‌کرد و ازقضا مهم‌ترین پست در کابینه دولت نیز حساب می‌شود، رئیس کارکنان کاخ سفید است. رئیس کارکنان کاخ سفید همانند رئیس‌جمهور تعیین می‌کند که چطور کاخ سفید و قوه اجرایی ــ که 4 میلیون نفر ازجمله 1.3 میلیون نفر در نیروهای نظامی را به‌خدمت می‌گیرد ــ اداره می‌شوند. این شغل به‌اندازه نخست‌وزیری در سایر کشورهای دنیا دارای اهمیت است. با مطالعه اقداماتی که رؤسای ستاد کارکنان کاخ سفید انجام داده‌اند کاملاً مشخص می‌شود که فردی که در واشنگتن دارای سابقه کار باشد بسیار بهتر از فردی است که از بیرون بر این ساختار تحمیل می‌شود. ترامپ هیچ تاریخچه‌ای از این شغل نمی‌دانست و گمان می‌کرد اهمیتی هم ندارد. او به‌عوض تلاش کرد نوع مدیریت خودش را بر کاخ سفید نیز تحمیل کند. او برای دهه‌های متمادی به مستخدمین، دوستان صمیمی و خانواده‌اش تکیه کرده بود. گرچه برای سال‌ها ترامپ سعی می‌کرد تجارت خود را به‌صورت یک امپراتوری نشان دهد اما کل اقداماتش درواقع بوتیکی بود برای نشان دادن برند ترامپ که بیشتر به نام ترامپ توجه می‌کرد تا سود و زیان و معیارهای عملکردی. دونالد جونیور ترامپ و اریک  پسر ترامپ، به‌شوخی می‌گفتند که آن‌ها نقش عدی و قصی (پسران صدام) را برای پدرشان ایفا می‌کنند. آن‌ها می‌خواستند دو ساختار متفاوت در کاخ سفید برقرار باشد؛ یکی از این ساختارها برای نمایش و تبلیغی بزرگ درباره پدرشان و همچنین مسائل شخصی او باشد و ساختار دیگر به کارها و عملیات روزانه و موردنیاز بپردازد.