
ثمانه اکوان –مسکو و بهخصوص ولادیمیر پوتین رییسجمهور روسیه، در روزهای اخیر نشان دادهاند که این کشور یک «دکترین مونرو» دارد؛ سیاستی که جیمز مونرو رییسجمهور آمریکا در سال ۱۸۲۳ آن را برای ممانعت از ورود اروپاییها به قاره آمریکا وضع کرد و اکنون برای روسیه نیز در حال اجرایی شدن است. این دکترین تنها یک حرف برای گفتن با غرب دارد: به حوزهی نفوذ روسیه در قفقاز و آسیای میانه و اروپای شرقی وارد نشوید. در سال ۱۸۲۳ جیمز مونرو رییسجمهور آمریکا به اروپائیانی که مشغول گسترش حوزههای استعماری خود در نیمکره غربی بودند، دستور داد که خارج از قاره آمریکا باقی مانده و به فکر افزایش حوزه نفوذ خود در نیمکره غربی نباشند. او در این دکترین خاطرنشان کرده بود که این کار بهاحتمال زیاد «خطرناک بوده و صلح و امنیت بینالمللی را به خطر میاندازد».
این دکترین سرآغاز افزایش نفوذ ایالات متحده، در امریکای لاتین بود و درعینحال غوغایی را در جهان به پا کرد. در آن زمان ایالاتمتحده که تازه استقلال خود را به دست آورده بود، هنوز ارتش و نیروی دریایی کافی برای اجرایی کردن این ممنوعیت برای اروپائیان را در اختیار نداشت. بااینحال اروپا نیز وضع بهتری نسبتبه آمریکا نداشته و رقابتهای بین اروپایی فشارهای زیادی را بر این کشورها وارد کرده و جنگهای ناپلئون و ناآرامیهای انقلابی سراسر قاره اروپا را دربر گرفته بود. بهنظر میرسد پوتین نیز از شرایط آشفته پیشآمده در ایالات متحد و همچنین درگیر بودن کشورهای اروپایی با مسائل اقتصادی و کرونا و همچنین درگیریهای اعضای این اتحادیه برای پیشبرد اهداف خود که گاه منجر به بیان پیشنهادات برای خروج برخی کشورها از این اتحادیه نیز منجر میشود، مسکو را به این نتیجه رسانده است که میتواند مانع از گسترش نفوذ غرب به منطقه مرزهای غربی خود باشد و جلوی پیشروی ناتو به سمت اروپای شرقی و روسیه را بگیرد.
ولادیمیر پوتین بهدنبال بستن قراردادی بینالمللی با غرب است که حوزهی نفوذ روسیه در منطقه را به رسمیت شناخته و کاملاً بپذیرد که از دریای خزر تا بالتیک نمیتواند حوزه نفوذی برای خود ایجاد کند. در این خصوص ناتو نمیتواند عضو جدید از این منطقه بپذیرد و موشکهای هستهای ایالاتمتحده نیز نباید در کشورهای منطقه مستقر شوند. این مسئله از نظر غرب و بهخصوص آمریکا بهمعنای احیای دوباره امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی در منطقه است . دو دوره برگزاری مذاکرات بین مسکو و ایالات متحده و همچنین ناتو نشان دادهاست پوتین در رسیدن به هدف خود عزمی جدی دارد و درعینحال غرب نیز توان رویارویی با روسیه را ندارد زیرا بهغیر از افزایش قدرت روسیه در حوزه نفوذش در منطقه آسیای میانه و قفقاز، کشورهای اروپایی نیز همچنان بهشدت به اقتصاد و درعینحال حوزه انرژی روسیه نیازمند هستند و توانایی رویارویی با این پروژه را ندارند. آمریکا البته دراینمیان نمیخواهد مسائل امنیتی و نگرانیهای سیاسی پوتین را مدنظر قرار دهد و تلاش دارد با تهدید به تحریم و حمله نظامی، روسیه را وادارد که با پیوستن کشورهای منطقه ازجمله اوکراین به ناتو موافقت کند. در مقابل ناتو با وجود تمام قدرتنمایی ها، همچنان مشکلات فراوانی برای حضور نیروهایش در منطقه آسیای میانه و اروپای شرقی دارد. درحالحاضر در حدود ۶۰ هزار نیروی نظامی آمریکا در کل قاره اروپا حضور دارند که البته انسجام خاصی نداشته و برخی در یک جا و تعدادی دیگر در جای دیگر حضور دارند. این نیروها خاصیت انجام عملیات نظامی در شرایط بحرانی را نیز ندارند. آمریکا بر این باور است از میان ۶۰ هزار نیروی خود و همچنین ۴۵۰۰ نیروی ناتو در منطقه، هیچکدام توانایی مقابله با حمله احتمالی روسیه به اوکراین آنهم با حضور ۱۲۷ هزار نیروی روسی در مرز اوکراین را ندارند. این مسائل تنها به کمبود نیرو در اروپا مربوط نمیشود؛ ایالاتمتحده در طول چند سال گذشته نشان دادهاست که توجه چندانی به مسائل جهانی نداشته و در انزوا فرورفتهاست. درعینحال آمریکا بهدنبال توجه بیشتر به حوزه شرق آسیا و چین است و همین مسئله باعث خروج نیروهای آمریکایی از منطقه غرب آسیا و خاورمیانه شد و تمام این مناطق را به قدرتهای منطقهای دیگر مانند ایران واگذار کرد. ایالات متحده با این رویکرد، حالا توان رویارویی با بحران دیگری در سوریه در روسیه را نیز ندارد. همه این عوامل نشان میدهد حداقل خواسته آمریکا در مقابل ما پوتین میتواند درخواست برای عدم حمله نظامی به اوکراین باشد و در مقابل دست مسکو برای وادار کردن ایالاتمتحده به نپذیرفتن اوکراین در ناتو باز است دلیل اصلی شکست مذاکرات بین آمریکا و روسیه در خصوص اوکراین، همین مسئله است؛ آمریکا انزوای خود را نمیپذیرد .