پاول ساندرز – نشریه نشنال اینترست: با پیچیدهتر شدن ابعاد بحران در اوکراین، تلاش آمریکا و متحدان اروپاییاش برای تأثیرگذاری هر چه بیشتر در این کشور و مقابله بانفوذ روسیه در کییف بیشتر شده است. در جلسه معارفه وزیر دفاع جدید آمریکا، اشتون کارتر، وزیر امور خارجه این کشور، جان کری، و سناتورهای شناختهشده جمهوریخواه و دموکرات نظیر جان مککین و لیندسی گراهام نیز حضور داشتند. این جلسه بهجای مراسم معارفه وزیر دفاع جدید، به جلسهای برای بحث و بررسی پیرامون نظریه تسلیح اوکراین برای مقابله با روسیه تبدیل شد و به نظر میرسد بیش از هر چیز ائتلافی از بین دو حزب جمهوریخواه و دموکرات برای این مسئله به وجود آمده که ماجرای تسلیح اوکراین را جدیتر از پیش مطرح میسازد . معمولاً در آمریکا زمانی که پروژهای بهصورت همکاری دو حزب پیش میرود باید انتظار داشت که رسوایی عظیمی برای آن در پیش رو باشد. جنگ عراق نیز با همراهی دو حزب در کنگره پیش رفت و بدین ترتیب بیشترین هزینهها برای جنگ چندین دهساله در عراق و افغانستان صرف شد. پیشنهادات جدید به کاخ سفید برای تسلیح کردن اوکراین، به معنای این است که دولت اوباما میخواهد دولت پروشنکو را وادار به کشتن تعداد بیشتری از مبارزان جداییطلب کند و غیر از مسئله تعداد کسانی که در این جنگ کشته خواهند شد، مهمترین دلیل برای بینتیجه بودن این مسئله، این است که سیاستهای کرملین و پوتین در برابر اوکراین به دلیل هزینههای سرسامآور دولت اوباما در ماجرای ارسال سلاح به کییف، تغییر نخواهد کرد. در زیر به 5 دلیل مهم و عمده در بینتیجه بودن سیاستهای اوباما در قبال اوکراین اشارهشده است:
مشکل اوکراین فقر اسلحه نیست
مشکل اصلی ارتش اوکراین در مقابله با نیروهای جداییطلب فقر اسلحه و تجهیزات نظامی نیست. در طول دو دهه گذشته، رهبران فاسد و بیمسئولیت اوکراین، به نظامیان اجازه دادهاند که به نیروهایی غیرقابلمصرف و غیر مؤثر تبدیل شوند. زمانی که بحران و چالش فعلی آغاز شد، مسئولان ارتش اوکراین بهخوبی میدانستند که بیشتر از چند هزار نفر را نمیتوانند برای مقابله با جداییطلبان مورداستفاده قرار دهند و به همین دلیل ارتش این کشور بهشدت بر روی نیروهای داوطلب و یا شبهنظامیانی که خود خواهان شرکت در این جنگ بودند، متمرکز شد. ارائه تانکهای ضد موشک و سیستمهای راداری مجهز به اوکراین نمیتواند مشکل کمبود نیرو در ارتش این کشور را جبران کند. بدین ترتیب مهمترین مشکل اوکراین بهسادگی نمودار میشود: ارتش اوکراین از فقر رهبری رنج میبرد؛ از آموزش ناکافی و همینطور انگیزههای ناکافی برای مقابله با مشکلات و چالشها. ایالاتمتحده هماینک نیز از همین مسئله در عراق و افغانستان رنج میبرد. آمریکا در طول سالهای گذشته هزینه بسیار زیادی برای آموزش نیروهای نظامی شکورهای افغانستان و عراق کرد اما بروز بحران در عراق نشان داد ارتش این کشور هنوز هم آماده ارائه خدمات به هموطنان خود نیست و مشکلات و فقر رهبری مدرن و قاطع باعث بروز ضعفهای بسیاری در ارتش این کشورها و ازجمله اوکراین شده است. عراق هماینک نیز باوجوداینکه برای یک دهه تحت نظر و آموزش نیروهای نظامی آمریکایی بوده، توان و انگیزه کافی برای مقابله با نیروهای داعش را نداشت و بهمحض ورود این نیروها به عراق در حدود نیمی از این کشور به دست تروریستها افتاد.
تاریخ کمکهای نظامی
تعهد آمریکا به اوکراین و مقابله با دخالتهای نظامی مسکو در نزدیکی مرزهایش، هماینک نیز صورت کاملاً محدودی انجام میشود. این مسئله درجایی با محدودیتهای بیشتر مواجه میشود که جامعه جهانی به این مسئله رسیده است که روسیه هیچگاه بهصورت رسمی و علنی از مبارزان و جداییطلبان در اوکراین حمایت نکرده است. مسکو این مسئله را از طرز رفتار آمریکا و متحدان اروپاییاش بهخوبی میداند که نباید بهصورت مستقیم چنین مسئلهای را مطرح سازد. آمریکا نیز در سال 1956 و در برابر قیامهای مردمی و جداییطلبان مجارستان از اتحادیه جماهیر شوروی همین روش را به کاربرد و در مورد ماجرای چکسلواکی و تجزیه این شکور نیز با همین روش وارد ماجرا شد تا بدین ترتیب جلوی وقوع یک جنگ اتمی میان دو ابرقدرت جهانی را بگیرد. به همین ترتیب دولت بوش نیز در سال 2008 کمک نظامی مهمی به گرجستان در جنگ با روسیه نکرد چراکه میدانست بدین ترتیب باید در مقابل یکی از نیروهای پرقدرت نظامی واتمی جهان قرار بگیرد. در این جنگ، گرجستان منطقه آبخازیا و اوستیا را از دست داد اما بازهم سکوت در روابط روسیه و آمریکا پابرجا بود. در جنگ کنونی نیز اوباما قصد ندارد بهصورت مستقیم خود را وارد جنگی سازد که مشخص است درنهایت چه کسی برنده میدانش خواهد بود. اوباما تنها میخواهد فاز جدید روابط روسیه با اوکراین را که بهاحتمالزیاد با پیروزی قطعی پوتین همراه خواهد بود، به تعویق بیندازد. درعینحال ارسال سلاح به اوکراین برای مقاومت در برابر جداییطلبانی که از طرف روسیه حمایت میشوند، به معنای این است که آمریکا باید نیروهای نظامی خود را نیز همراه با این سلاحها به اوکراین بفرستد تا به نیروی ارتش این کشور، توان و آموزش لازم برای دفاع از خاک اوکراین را بدهد. این به معنای حضور گسترده در جنگ خواهد بود و این چیزی نیست که اوباما به دنبال آن باشد. این سؤال ذهن بسیاری از تحلیلگران در آمریکا را به خود مشغول داشته که تهدید کاخ سفید به ارسال سلاح به اوکراین به چه معنیای میتواند باشد؟ آیا اوباما واقعاً تمایلی به انجام این کار دارد؟ و آیا کنگره مجوز انجام این کار را به دولت دموکرات خواهد داد و آیا حمایت عمومی مردم در آمریکا شامل این طرح خواهد شد؟ درعینحال این مسئله درصورتیکه فرضاً به اجرا درآید، درنهایت باعث در پیشگرفته شدن سیاست تلافی کردن توسط روسیه خواهد شد و باعث تشدید تسلط روسیه بر کشورهای همسایهاش خواهد شد که اوکراین نیز مسلماً یکی از آنها خواهد بود. درهرصورت روسیه تاکنون ثابت کرده که در هر قدمی که آمریکا و متحدان اروپاییاش برمیدارند، او یکقدم جلوتر است. اقدام ایالاتمتحده برای ارسال سلاح به اوکراین حتی اگر برای تأمین نیازهای دفاعی این کشور باشد، درنهایت باعث میشود قدرتی که تاکنون ازنظر آمریکا ضعیف شده و تنها بهعنوان یکی از قدرتهای اتمی قدیمی در دنیا باقیمانده است، دوباره مجال و فرصت خودنمایی یافته و بر تمام سیاستهای جهانی سیطره خود را گسترش دهد.
منافع مالی آمریکا صدمه میبیند
اگر آمریکا در مورد وضعیت اوکراین با مردم. رسانهها صادق نباشد، نمیتواند در این میان راهی از پیش ببرد. دولت آمریکا باید بداند سیاستهای در پیشگرفته شده توسط کرملین در شرایطی که لج و لجبازیهای بینالمللی همچنان ادامه داشته باشد، درنهایت باعث از بین رفتن منافع ملی آمریکا در اقصی نقاط دنیا خواهد شد.
روسیه تسلیم نمیشود
دومین دلیل این است که کمکهای نظامی محدود به این کشور چه به دلیل گسترش سیاستهای تهاجمی این کشور علیه روسیه باشد و چه به دلیل گسترش سیاستهای دفاعی، درنهایت هزینه زیادی را به روسیه تحمیل نکرده و باعث نمیشود که این کشور دست از حمایت از جداییطلبان بردارد. اگر واشنگتن باقدرت محدود خود دست به تجهیز محدود کییف بزند، در مقابل مسکو نیز با خیال راحتتر و با بهانههای بیشتری دست به تجهیز مخالفان و جداییطلبان زده و بهروشنی از کار خود دفاع کرده و عواقب آن را به جان بخرد. مسئلهای که از همه گزینههای دیگر در این میان بدتر است، این است که با این کار، دیدگاه مردم در روسیه نسبت به جنگ در اوکراین تغییر زیادی پیدا خواهد کرد. با تسلیح اوکراین، کییف، تعداد بیشتری از سربازان روسی را خواهد کشت و مسئله اوکراین به مسئلهای ملی با ابعاد وسیعتر برای روسها تبدیل خواهد شد. رسانههای روسی بدینوسیله با فراغ بال بیشتری به بزرگنمایی حادثه کییف و دونتسک و مینسک میپردازد . هماینک نیز نماینده روسیه در اجلاس داووس بهصراحت بیان کرده است که مردم روسیه غذای کمتری خورده و در شرایط بدتری زندگی میکنند، اما باسیاستهای پوتین در قبال اوکراین موافقاند. درصورتیکه کار تجهیز اوکراین به سلاحهای بیشتر تمام شود، این سیاستها با تبلیغات رسانهای بیشتری به مردم روسیه خورانده شده و افکار عمومی با قاطعیت بیشتری پشت سر پوتین حرکت میکنند. هماکنون بر اساس آخرین نظرسنجیها در حدود 80 درصد از مردم در روسیه دیدگاهی منفی نسبت به آمریکا و سیاستهای خارجیاش دارند. 42 درصد مردم نیز در روسیه بر این باورند که تمام سیاستهای آمریکا در قبال روسیه بهشدت خصمانه است و این نسبت به روندی که تا پیش از بحران اوکراین وجود داشته بهشدت بالا است.
زمان به نفع غرب نیست
زمان به نفع آمریکا نیست. سیاست ایالاتمتحده در قبال روسیه، زمین زدن اقتصاد این کشور از طریق تحریمها است. اوباما جنگ اقتصادی فرسایشیای را علیه روسیه آغاز کرده که به این زودیها به نتیجه دلخواه اوباما و متحدانش در اروپا نخواهد رسید. رسیدن به زمان نتیجهگیری و محصول گرفتن در ماجرای تحریمها هنوز فرانرسیده است و این پروسه زمان زیادی را میطلبد. زمین زدن اقتصاد بزرگ روسیه کاری نیست که بتوان ظرف چند ماه و حتی چند سال با فشار تحریمها آن را پیگیری کرد. اگر قیمت نفت سقوط نمیکرد، سیاستهای مبتنی بر تحریم آمریکا باید تا حدود یک دهه بعد پیگیری میشد تا بلکه بتواند تأثیری بر سیاستهای خارجی روسیه گذاشته و آن را دچار انزوای کامل سیاسی و اقتصادی سازد. حتی در شرایطی که قیمت هر بشکه نفت به قیمتی حدود 50 تا 60 دلار نیز رسیده است، اگر بتوان همین سیستم را برای مدت بیشتری ادامه داد، در حدود سه یا چهار سال زمان میبرد که ذخیره ارزی روسیه به پایینترین میزان خود رسیده و اقتصادش باکمی ناهنجاری روبهرو شود. درهرصورت مشکلات اقتصادی روسیه نیز درنهایت نمیتواند تأثیری بر روی سیاستهای این کشور در اوکراین داشته باشد چراکه اوکراین نیز بهعنوان کشوری که بیشتر از 80 درصد اقتصادش متکی بر روسیه است، بهسرعت از این ضعف و کمبود رنجبرده و قبل از سقوط اقتصاد روسیه، این اقتصاد اوکراین است که بهسرعت دچار فروپاشی میشود. از سوی دیگر فشار اقتصادی بیشتر بر روسیه به معنای قدرت گرفتن ملیگرایان در این کشور است که ممکن است درنهایت منجر به بیرون انداختن تمام کشورهای دیگر از اقتصاد روسیه شده و این کشور را در مسیری پیش ببرد که بخواهد دارایی تمام شرکتهای بینالمللی و اروپایی را قرنطینه سازد. در این جایگاه کرملین دیگر چه چیز را میبازد؟ مهمترین مسئله این است: روسیه دیگر بدهیهای خارجیاش را پرداخت نمیکند و این به بهترین فرصت برای او تبدیل خواهد شد. اما آیا اوکراین میتواند بیشتر از روسیه به حیات خود در شرایط تحریمها ادامه دهد؟ این سؤالی است که بسیاری از تلاشها برای انزوای روسیه را با بنبست مواجه میسازد. اگر آمریکا و متحدانش در اروپا بخواهند به اوکراین کمک مالی کرده و بهجای آن روسیه را در معرض فشارهای اقتصادی قرار دهند، باید مطمئن باشند اولین پولی که به اوکراین داده شود بابت بدهیهای گازی این شکور به روسیه پرداخت خواهد شد و مستقیماً این کرملین است که از کمکهای اقتصادی به اوکراین سود میبرد. به همین دلیل هم هست که تاکنون آمریکا و اتحادیه اروپا نتوانستهاند تصمیم نهایی در مورد میزان کمکهای مالی خود به کییف را اتخاذ کرده و برای پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا تلاش انجام دهند.
منتشر شده در: روزنامه حمایت
ارسال یک دیدگاه