در اتفاقات و حوادث بین المللی ، الگوها در زمینه برخورد با بحران بسیار مهم هستند. بسیاری از تحلیلگران بین المللی ، زمانی که با یک بحران جدید رو به رو می شوند تلاش می کنند بر اساس الگوهای قدیمی بحان ، به حل مسئله روی آورند. اگر اتفاقی بین دو ابرقدرت در دنیا بیفتد و باعث ایجاد تنش ود، حتما واژه « جنگ سرد دوم» در این میان از رسانه ها و مطبوعات و تحلیلگران شنیده می شود. اگر تنش نظامی بین چند قدرت صورت گیرد و به نظر بسیار بحرانی باشد، رسانه ها از ضرورت خودداری کشورها برای مقابله با ایحاد شدن جنگ جهانی سوم می گویند. اگر هم کشوری دست به اتحادهای منطقه ای برای مقابله با قدرت های دیگر منطقه ای بزند، مسلما واژه ائتلاف سازی هیتلری در ادبیات روابط بین الملل به چشم می خورد. اگر حادثه تروریستی عظیم اتفاق بیفتد، قطعا ۱۱ سپتامبر دوم اتفاق خواهد افتاد.
بحران اوکراین نیز در نوع خود بی نظیر نبوده است و برخی از تحلیلگران از آن با عنوان یادآور «جنگ دوم خلیج فارس» یاد می کنند؛ زمانی که صدام برای دستیابی به منابع نفت و گاز کویت، به این کشور حمله نظامی کرد و بعد از آن با مقابله کشورهای غربی و به خصوص آمریکا رو به رو شد و مجبور به ترک این کشور شد. بحران اوکراین و حمله نظامی روسیه به این کشور برای غربی ها بیشتر یادآور جنگ دوم خلیج فارس بود و امید داشتند مانند آن جنگ، پیروز میدان باشند اما حوادث و روندهای نظامی به شکل دیگری رقم خورد و نشان داد نه روسیه، عراق در زمان صدام است و نه اوکراین، کویت .
جنگ در اوکراین زمانی به ائج خود رسید که از مدتها پیش، تنش ها بین چین و تایوان بالا گرفته بود. حزب کمونیسم چین، در روز اول اکتبر سال گذشته میلادی، در زمانی که روز ملی تاسیس جمهوری خلق چین را جشن می گرفت، در حدود ۱۰۰ هواپیمای نظامی خود را به در یک مانور نظامی با شکوه به پرواز درآورد. این جنگنده ها غیر از پرواز برسر چین، در محدوده هوایی تایوان نیز به حرکت در آمدند تا یکپارچگی تایوان با چین را به نمایش بگذارند. در جشن های المپیک زمستانی چین هم حرکات و نمایشهای مختلفی اجرا شد تا نشان دهد تایوان سرانجام به سرزمین مادری بازخواهد گشت . بعد از این المپیک بود که روسیه به اوکراین حمله کرد.
آمریکا در آن زمان با وجود اینکه به شدت بر سر مسئله اوکراین عصبانی شده بود و می خواست ثابت کند از هیچ اقدامی علیه روسیه کوتاهی نمی کند و با این بحران نیز مانند تجاوز به کویت برخورد می کند، پرونده را به شورای امنیت برد، غافل از اینکه روسیه ، عراق نیست و عضویت در شورای امنیت سازمان ملل برای او مصونیتی بین المللی به همراه آورده است که باعث می شود سازمان ملل نتواند علیه این کشور و دولت پوتین دست به اقدامی بزند. دولت بایدن در نهایت به این نتیجه رسید که باید با کمک نظامی بی سابقه به اوکراین ، موضوع بحران را به قدری برای روسیه پیچیده و پر هزینه سازد که دولت پوتین نتواند جان سالم از آن به در ببرد.
در همان زمان، اما برخی از رسانه ها و مسئولان آمریکایی درانتقاد از موضع بایدن در بحران اوکراین ، بیان می کردند که موضوع و اولویت اصلی دولت آمریکا در جهان، نه مسئله اوکراین و روسیه، بلکه مسئله رقابت های اقتصادی با چین و مقابله با نفوذ و قدرت این کشور در منطقه شرق آسیا است. این تحلیلها به مرور باعث شد سیاست جدیدی در دولت بایدن شکل بگیرد و آن درس عبرت ساختن از بحران اوکراین برای چین بود. دولت بایدن ابایی نداشت که به صورت علنی مطرح کند دولت چین باید ببیند که نوع برخورد دنیا با حمله روسیه به اوکراین چیست تا با یک حساب سرانگشتی و محاسبه هزینه – فایده ها متوجه شود که حمله تایوان برای او بسیار گران تمام می شود.
شاید در وهله اول این الگو سازی از بحران اوکراین برای مقابله با چین، کار حالبی به نظر می رسید اما گذشت زمان نشان داد این موضوع نمی تواند باعث ایجاد هراس چین از عملکرد غرب و خودداری در این زمینه شود. در واقع بعد از مدتی ، این دولت بایدن بود که به جای الگو سازی از بحران اوکراین، در دام شکست هایش در مقبل جبهه شرق افتاد. دولت آمریکا تاکنون دهها میلیارد دلار برای کمک نظامی به کی یف هزینه کرده است اما روسیه بسیاری از بخشهای شرقی این کشور را به تصرف خود درآورده و تحریمهای فلج کننده و شدید غربی علیه این کشور نیز نتوانسته مانع از جنگ و یا متوقف شدن آن شود. اوکراین در شرایطی قرار بود به درس عبرتی برای چین تبدیل شود و مانع از حمله چین به تایوان شود که در واقع به درس عبرتی برای آمریکا و متحدان اروپایی اش تبدیل شد. بحران کمبود غلات و مواد غذایی در جهان که تاثیر تورمی خود را بر دنیای غرب گذاشت، کمبود سوخت و انرژی در کشورهای اروپایی و پر رنگ شدن مرزبندهای شرق و غرب و ایجاد شدن اتحادهای جدید در منطقه، همگی نشان داد آمریکا و اروپا اگر بیشتر از روسیه هم هزینه نپردازند، حداقل در همین حدود در حال تجربه عواقب جنگ هستند. آمریکا اما در حال پیمودن همان مسیری در قبال پکن است که چند ماه پیش در برابر مسکو در پیش گرفت .
تحریک چین با اقداماتی نظیر سفر پلوسی به تایوان، انعقاد قرارداد همکاری با استرالیا جهت ساخت ناوهای هسته ای و یا افزودن بر میزان رقابت ها و ایجاد محدودیت در تبادلات اقتصادی که در زمان ترامپ اعمال شده بود، همه نشان می دهد آمریکا در حال پیمودن همان راهی در قبال چین است که پیش از این در مقابل روسیه رفته بود. اگر تنش جدی نظامی در منطقه شرق آسیا در طول سفر پلوسی به تایوان اتفاق بیفتد، مسئولیت آن متوجه ضعیف ترین دولت آمریکا در طول تاریخ این کشور است که حتی توان ایستادگی در مقابل زیاده خواهی ها و درخواستهای خارج از عرف دیپلماتیک و غلط مجلس نمایندگان این کشور را نیز ندارد . شاید آمریکا به دنبال راهی برای الگو ساختن از اوکراین برای پکن بود اما در نهایت باعث ایجاد جبهه متشکل و متحد شرق در برابر غرب شد. حالا پکن به خوبی می داند که در برابر تحریکات و زیاده خواهی های غرب، توان رویارویی و مقابله زیادی دارد؛ تنها کافیست به درخواستهای روسیه برای تشکیل جبهه احد شرقی علیه غرب پلاسخ مثبت دهد، در این صورت آمریکا دیگر توان رویارویی با هر دو قدرت شرقی را نخواهد داشت.