اگر بخواهیم در همین ابتدای کار، رقابت برای انتخابات ریاست جمهوری 2016 را قضاوت کنیم، می‌توان گفت این رقابت‌ها به عنوان مأیوس‌کننده‌ترین انتخابات در حافظه تاریخی مردم آمریکا باقی خواهد ماند. حتی اگر بخواهیم این انتخابات را به عنوان شکلی از سرگرمی و یا تفریح سطح پایین هم بدانیم، سخنرانی‌ها، بحث‌ها، حوادث مبارزات انتخاباتی و آگهی‌های تلویزیونی که در فضای عمومی جریان دارد دارای ارزش بسیار پایینی است. این بحث‌ها به جای نمایش نشاط در دموکراسی آمریکایی، به پوچی آن شهادت می‌دهد.

سیاست امروز ایران در واقع بیشتر از ساختار انتخاباتی ما قابل توجه است. در آنجا نیز احزاب – چه به دنبال تغییر باشند و یا مخالف آن – در انتخابات مشارکت دارند و می‌دانند که تمام بحث‌ها و مسائل مطرح شده ممکن است تبعات پر خطری نیز داشته باشد.

در اینجا وضعیتی که در خصوص سیاست‌های ملی مشاهده می‌شود، شکلی از خودنمایی کُشتی حرفه‌ای در فضای سیاسی است. کمپین‌های انتخاباتی در واقع بیشتر رقابت بین ائتلاف‌های گروه‌های فشار، گروه‌های بانکی سرمایه‌گذار و میلیاردرهایی است که سعی دارند کاندیدای مورد علاقه خود را یک‌راست به کاخ سفید بفرستند. باید با تعامل با شهروندان و آموزش دادن به آن‌ها، روشن‌سازی برخی مسائل و راه‌حل‌های جایگزین به بررسی دقیق این پدیده پرداخت.

نقش رسانه‌ها نیز در این میان به شدت کم شده است آن‌ها که به شدت سعی دارند در این فضا فعال باشند، به برگزاری مناظره‌ها و مصاحبه‌های انتخاباتی سطح پایین قناعت می‌کنند و به جز چند مورد استثنا در این زمینه، رسانه‌ها بیشتر از نظر کمی در این فضا دیده می‌شوند تا کیفی. رسانه‌ها نامزدهای انتخاباتی را طعمه قرار داده، آن‌ها را دست می‌اندازند و بحث‌ها را به شدت به سطح پایین رهنمون می‌شوند. بعدازاین هم صحبت‌ها و اظهارات نامزدهای انتخاباتی را تحریف می‌کنند تا دست به اقدامات ساختار شکنانه بزنند. اثر طبیعی این نوع اقدامات این است که رسانه‌ها خود را بی‌اهمیت می‌کنند و از وظیفه خود که بررسی دقیق وعده‌های انتخاباتی و صحبت‌های کاندیداهای ریاست جمهوری است، طفره می‌روند.

مهم‌تر از همه این بحث‌ها در عرصه امنیت ملی، انتخابات سال 2016 نه تنها یک فرصت کاملاً به هدر رفته است، بلکه یک ورشکستگی تمام عیار برای سیستم سیاسی ایالات‌متحده به‌حساب می‌آید. جدیدترین تلاش‌ها در زمینه انتخابات که مردم در واشنگتن دوست دارند نامان را «رهبری جهان» بگذارند، با شکست‌ها و ناامیدی‌های بیشتری نسبت به موفقیت همراه بود. بررسی متوازن هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات نشان می‌دهد که هر دو حزب باید حرف‌ها و بحث‌های زیادی برای مطرح کردن داشته باشند اما نمی‌توان به همین هم قانع بود چرا که دو حزب به شدت از بحث‌های جدی در خصوص امنیت ملی و رهبری جهانی طفره رفته و به جای آن به‌صورت منظم بلوف می‌زنند و هیاهو برپا می‌کنند و هدف اصلی آن‌ها هم این است که اصلاً در مورد مسائل مهم اظهارنظری جدی نداشته باشند.

برای مثال بهتر است نگاهی به برنامه نامزدهای انتخاباتی برای مبارزه با داعش داشته باشیم. هیلاری کلینتون می‌گوید که «دولت خلافت اسلامی را در هم می‌کوبد»، جب بوش وعده می‌دهد که «داعش را شکست می‌دهد»، تد کروز می‌گوید با «فرشی از بمب به استقبال آن‌ها رفته و همه را به کلی نابود می‌کند» و ترامپ بیان کرده است که «با بمب آن‌ها را به جهنم می‌فرستد». مارکو روبیرو هم گفته است «مردم آمریکا باید مطمئن باشند که قدرتمندترین سیستم اطلاعاتی دنیا فاش می‌کند که اعضای داعش کجا هستند و قدرتمندترین ارتش دنیا هم آن‌ها را به کلی نابود می‌کند و البته اگر کسی از میان اعضای داعش زنده ماند باید بداند که بلیطی یک طرفه برای گوانتانامو خواهد داشت.» این شعارها که با ظرافت خاصی طراحی شده‌اند نشان از اهداف دوگانه نامزدهای انتخاباتی دارد. اول اینکه نشان می‌دهد که نامزدهای انتخاباتی تا چه میزان باید به خاطر این موضع‌گیری‌های سرسختانه‌شان در قبال داعش مورد تشویق قرار بگیرند و از سوی دیگر نامزدهای انتخاباتی را از دیگر مواردی که باید مورد توجه رییس‌جمهور آینده آمریکا باشند دور کرده و کارکرد آن‌ها را تا حد یک مسئله و آن‌هم مبارزه با داعش پایین می‌آورد. نکته جالب‌توجه در این مسئله این است که در سلسله‌مراتب تهدیدهایی که در حال حاضر برای آمریکا وجود دارد، داعش به همان میزان برای آمریکا خطرناک است که سیسیل در سال 1943 تهدید بود. در شرایطی که آزادسازی این جزیره مقدمه‌ای برای آزادسازی اروپا به‌صورت کلی بود، تسخیر سیسیل توسط آلمان تهدیدی مستقیم برای منافع متفقین نبود. به همین دلیل هم فرانکلین روزولت با درایت خود این مسئله را رها کرد و به مسئله اصلی یعنی دست‌وپنجه نرم کردن با دیکتاتور اتحاد جماهیر شوروی، جوزف استالین و چرچیل، نخست‌وزیر انگلستان پرداخت. فرانکلین روزولت در آن زمان به‌خوبی نشان داد که مسئله دارای اهمیت و مسئله حیاتی و مؤثر کشوری چگونه باید از‌هم جدا شوند.

در مقایسه با آن روز باید به‌جرئت بیان کرد که نامزدهای انتخاباتی امریکا نمی‌دانند مسائل نظامی در اولویت دوم و یا سوم را باید به دست فرماندهان نظامی بسپارند و به مسائل مهم کشوری و امنیت ملی خود بپردازند. به همین دلیل هم هرروز در مناظره‌ها شرکت می‌کنند و برنامه مشترکشان تنها مبارزه با داعش است!

اما چه مسائل دیگری در منافع ملی ما اولویت اول را دارد و باید به آن پرداخته شود؟ می‌دانیم که نامزدهای انتخاباتی دوست ندارند راجع به مسائلی چون تغییرات آب و هوایی، مهاجرت و یا هر چه که به اسراییل مربوط می‌شود سخنی به میان آورند چرا‌که این مسائل ملی به شدت تحت تأثیر سیاست قرارگرفته‌اند. اما 6سؤال و نکته مهم دیگر در این میان وجود دارد که اگر نامزدهای انتخاباتی بخواهند به‌دوراز فضای سطح پایین رسانه‌ها به آن بپردازند، باید به آن‌ها توجه داشته باشند.

  جنگ با تروریسم: در حدود 15 سال بعد زا اینکه این جنگ با فرمان جورج دبلیو بوش آغاز شد، چرا قدرتمندترین ارتش دنیا و بهترین نیروی نظامی در طول تاریخ نتوانسته این جنگ را ببرد؟ چرا پیروزی در هیچ نقطه‌ای به چشم نمی‌آید؟

  سلاح‌های هسته‌ای: امروز، یعنی 70 سال بعد از حادثه هیروشیما و ناکازاکی چه دلیلی برای حفظ سلاح‌های هسته‌ای وجود دارد؟ ایالات‌متحده در جهان امروز «با بهترین و قدرتمندترین ارتش دنیا» که ادعایش را دارد به چند سلاح هسته‌ای و سیستم پرتاب نیازمند است؟

  امنیت انرژی: با توجه به در دسترس بودن ذخایر نفت و گاز طبیعی فراوان در نیمکره غربی و احتمال به‌کارگیری انرژی‌های جایگزین در آینده چرا باید خلیج‌فارس به عنوان یکی از منافع حیاتی ایالات‌متحده در نظر گرفته‌شده و سالانه میلیون‌ها دلار هزینه برای ارتش به وجود بیاید که این شاهراه حیاتی نفت را در زمره مسائل امنیتی آمریکا حفظ کند؟

  قتل: حالا که ایالات‌متحده قتل را به عنوان وسیله‌ای در سیاست به حالت عادی برگردانده است، این عملیات‌های قتل چگونه و با چه کیفیتی انجام می‌شود و چه نتیجه‌ای برای ایالات‌متحده داشته است؟ جورج دبلیو بوش، اولین شخصی بود که از هواپیماهای بدون سرنشین مسلح برای قتل و کشتار افراد در کشورهای مختلف استفاده کرد و باراک اوباما نیز بااستفاده از توصیه‌های جورج بوش، این مسئله را به اقدامی عادی و همیشگی تبدیل کرد اما این کشتارها تا چه حد توانسته‌اند منافع ایالات‌متحده را تأمین کنند؟ این سؤالی است که باید با دقت به آن پاسخ داده شود.

  اروپا: 70 سال بعد از جنگ جهانی دوم و گذشت حدوداً یک ربع قرن از جنگ سرد، چرا باید امنیت اروپا همچنان مسئولیتی بر دوش آمریکا باشد؟ در شرایطی که اروپایی‌ها آن‌قدر ثروت دارند که بتوانند از خود دفاع کنند، چرا این مسئله باید به مسئولیت آمریکا تبدیل شود و به خود آن‌ها واگذار نمی‌شود؟

  بدهی: آیا بدهی ملی ما کم‌کم دارد به بحرانی در امنیت ملی‌مان تبدیل می‌شود؟ اگر این‌طور است که همه به این مسئله اعتراف دارند، چرا راه‌حل‌های سیاسی برای رهایی از این بحران در نظر گرفته نمی‌شود؟

این‌ها سؤالاتی است که هیچ‌کدام از نامزدهای انتخاباتی تاکنون به آن‌ها اشاره‌ای نداشته‌اند. صرف‌نظر از اینکه چه کسی جایزه کاخ سفید را در ماه نوامبر می‌برد، باید گفت ایالات‌متحده در هیچ‌کدام از موارد بالا دچار تغییری اساسی در سیاست‌هایش نخواهد شد. باید در مورد این سؤالات فکر شود. تنها راه جلوگیری از تغییر واقعی این است که هرروز سؤالاتی را از نامزدهای انتخاباتی بپرسیم که همه‌شان بر روی آن تفاهم دارند.

اندرو بکویچ

استاد روابط بینالملل و تاریخ دانشگاه بوستون

منتشر شده در: روزنامه حمایت