شاید دنیا در حال حاضر نداند که سرانجام پس از گذشت یک ماه از استقرار دولت بایدن در کاخ سفید، درنهایت تصمیم او برای منطقه غرب آسیا چیست و چه برنامه‌ای برای حضور و بروز آمریکا در منطقه دارد. به نظر می‌رسد دولت او باوجود همه شعارها و برنامه‌ریزی‌هایش در یک ابهام قرار دارد و دقیقاً نمی‌داند از میان مسیرهای پیش رو، کدام مسیر را برای رویارویی با این منطقه پر چالش انتخاب کند. با انتشار یافتن گزارش پرونده قتل جمال خاشقچی و مشخص شدن برخی از ابعاد سیاست‌های بایدن در قبال ایران، حالا به نظر می‌رسد پازل اصلی اقدامات او در حال شکل گرفتن است. بر همین اساس متفکران و سیاستمداران و سیاست‌گذاران در ایالات‌متحده سعی دارند بیشتر از پیش در سیاست‌های او در منطقه تأثیرگذار باشند. سناتور کریس مورفی، سناتور دموکرات عضو کمیته روابط خارجی سنا، در شماره اخیر مجله فارن افیرز مقاله‌ای منتشر ساخته و به برخی از سیاست‌هایی پرداخته که به نظر می‌رسد دولت بایدن برای رسیدن به وضعیت متعادل در منطقه، باید آن‌ها را در پی بگیرد. این سیاست‌ها ازآن‌جهت حائز اهمیت است که کمتر می‌توان نمونه آن را در بین محافظه‌کاران واشنگتن مشاهده کرد و درعین‌حال سیاستی متناسب با مداخله بیشتر در منطقه است؛ منتها مداخله‌ای آرام و به‌دوراز جنگ‌طلبی. بایدن در همین یک ماه ابتدایی نشان داده چندان هم تمایل ندارد سیاست مداخله آرام را در پیش بگیرد و به همین دلیل دستور حمله به اهدافی در سوریه را صادر کرد و درعین‌حال برخلاف شعارهای حقوق بشری‌اش، تصمیم گرفت به‌راحتی از کنار مسئله متهم بودن بن سلمان در قتل خاشقچی بگذرد. مورفی با این خصوص پیشنهاد کرده است که دولت آمریکا باید مداخله و حضور خود را در منطقه کمرنگ کرده و به کشورهای منطقه اجازه دهد که پیمان‌های امنیتی خود را با یکدیگر داشته و سعی کنند با توجه به نیروها و قدرت‌های منطقه‌ای، توازن قدرت در منطقه را ایجاد کنند. این مسئله بدین معنی است که دخالت آمریکا در منطقه بیشتر از اینکه سخت‌افزاری باشد، نرم‌افزاری خواهد بود. متن این یادداشت به دلیل اهمیت آن ترجمه‌شده و در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌گیرد اما به نظر نمی‌رسد سیاست اصلی بایدن در منطقه غرب آسیا پیروی از چنین رویکردی باشد و این نشان می‌دهد آمریکا به دلیل تندروی روسای جمهورش، به‌سرعت در حال از دست دادن فرصت‌ها در منطقه است و در این میان تفاوت چندانی بین ترامپ و بایدن دیده نمی‌شود.

سناتور کریس مورفی، عضو دموکرات کمیته روابط خارجی سنای آمریکا فارن افیرز

در سال ۱۹۸۰ جیمی کارتر رئیس‌جمهور ایالات‌متحده در سخنرانی خود در سخنرانی سالانه خود در کنگره، که هم‌زمان با شوک‌های نفتی سال‌های ۱۹۷۳ و ۱۹۷۹ بود، خطرات از دست دادن دسترسی به نفت خاورمیانه را مشکلی جدی توصیف کرد. کارتر گفت: «تلاش هر نیروی خارجی‌ای برای به دست آوردن کنترل منطقه خلیج‌فارس، حمله به منافع حیاتی ایالات‌متحده آمریکا تلقی خواهد شد. چنین حمله‌ای به هر طریقی که لازم باشد، ازجمله نیروی نظامی دفع خواهد شد.» این تعهد به‌عنوان دکترین کارتر شناخته شد و از آن زمان تاکنون به‌عنوان ویژگی مشخص سیاست خاورمیانه ایالات‌متحده باقی‌مانده است. در زمان اعلام کارتر، ایالات‌متحده برای تأمین انرژی خود به‌شدت به واردات نفت متکی بود و ۲۹ درصد از این نفت از خلیج‌فارس تأمین می‌شد. حتی دو دهه بعد، تغییرات کمی در این خصوص به وجود آمده بود. در سال ۲۰۰۱، ایالات‌متحده هنوز ۲۹ درصد از نفت خود را از خلیج‌فارس وارد کرد. اما دیگر سال ۱۹۸۰ یا ۲۰۰۱ نیست. امروز ایالات‌متحده تنها ۱۳ درصد از نفت خود را از کشورهای حوزه خلیج‌فارس تأمین می‌کند و علاوه بر تولید خود، بیش از عربستان سعودی از مکزیک نفت وارد می‌کند.

باوجوداینکه منطق به‌اصطلاح دکترین کارتر منسوخ شده است اما همچنان به شکل‌دهی رویکرد ایالات‌متحده به خلیج‌فارس ادامه می‌دهد؛ نمادی از شکست گسترده‌تر سیاست ایالات‌متحده برای در نظر داشتن تغییرات گسترده‌تر در منافع ایالات‌متحده در منطقه از دهه ۱۹۸۰.

رئیس‌جمهور بایدن باید واقعیت‌های جدید را بپذیرد و روابط ایالات‌متحده در خلیج‌فارس را به‌گونه‌ای تنظیم کند که ارزش‌های آمریکایی را ارتقا بخشد، واشنگتن را از گرفتاری‌های غیرضروری خارجی دور نگه دارد و صلح و ثبات منطقه‌ای را در اولویت قرار دهد.

دلایل بی‌شماری برای روابط قوی آمریکا و کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس وجود دارد. مشارکت‌های ضد تروریستی ایالات‌متحده با کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس، اگرچه اغلب دارای نقص است اما هنوز هم مهم است، زیرا این دولت‌ها اغلب اطلاعاتی از شبکه‌های افراطی دارند که اطلاعات ایالات‌متحده نمی‌تواند به‌تنهایی جمع کند.

ایالات‌متحده در حال گسترش روابط بین مردم منطقه است؛ امروز، ده‌ها هزار دانشجو از خلیج‌فارس در کالج‌ها و دانشگاه‌های ایالات‌متحده تحصیل می‌کنند. بر این اساس، ایالات‌متحده باید برای متحدان خلیج‌فارس روشن کند که هدفش عقب‌نشینی از منطقه نیست بلکه در عوض ایجاد پیوند ماهوی و پایدارتری بین ایالات‌متحده و شورای همکاری خلیج‌فارس است.

ما باید نقص اصلی در رویکرد فعلی آمریکا به خلیج‌فارس را بفهمیم و بپذیریم. دو اولویت اصلی شورای همکاری خلیج‌فارس برای رابطه – تداوم کمک‌های نظامی ایالات‌متحده برای مبارزه با جنگ‌های نیابتی منطقه‌ای و حفظ سکوت آمریکا در مورد سیاست‌های داخلی سرکوب – در درازمدت، خود کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس را نابود خواهد کرد. هدف ایالات‌متحده باید جایگزین این بنیاد شکسته با یک سیستم جدید باشد که از یک کشور صلح‌آمیز خلیج‌فارس، مملو از اقتصاد ملی پایدار و متنوع و دولت‌های پاسخگو پشتیبانی می‌کند. روابط ایالات‌متحده و خلیج‌فارس نه‌فقط مشارکت‌های امنیتی بی‌رحمانه بلکه بر اساس روابط اقتصادی، دیپلماتیک و حاکمیت، به نفع منافع ایالات‌متحده و خاورمیانه خواهد بود.

*اجتناب از جنگ‌های نیابتی

نخستین گام این است که ایالات‌متحده خود را از جنگ‌های نیابتی شورای همکاری خلیج‌فارس با ایران بیرون بکشد. مجموعه‌ای از درگیری‌های گرم و سرد در منطقه – در عراق، لبنان، سوریه و یمن – به‌سادگی به تقویت نفوذ ایران و رنج ساکنان منطقه منجر شده است.

عقب‌نشینی ایالات‌متحده از مداخله در مناطقی چون سوریه و یمن، بدون شک باعث ایجاد دلهره فوری در خلیج‌فارس خواهد شد. بااین‌حال، اکنون هزینه‌های هنگفت این باور نادرست که ایالات‌متحده می‌تواند به‌طور غیرمستقیم نتایج را در سوریه و یمن هدایت کند، کاملاً روشن است. واشنگتن از اعتمادبه‌نفس کاذب در توانایی خود در تحقق اهداف سیاسی از طریق مداخلات نظامی رنج می‌برد. در عوض، مهم‌ترین تأثیر ماجراجویانه اخیر خاورمیانه ایالات‌متحده، دامن زدن به جنگ‌های دائمی است که باعث جسارت گروه‌های افراطی می‌شود و اجازه رشد احساسات ضدآمریکایی را می‌دهد.

اگرچه ایالات‌متحده باید همکاری‌های امنیتی خود را با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس حفظ کند اما رد پای ایالات‌متحده باید کوچک‌تر باشد. قبل از جنگ خلیج {فارس}، ایالات‌متحده بدون داشتن پایگاه‌های نظامی گسترده در بحرین، کویت، قطر و عربستان سعودی و بدون فروش سالانه میلیاردها دلار سلاح به همین کشورها، می‌توانست از منافع خود در منطقه محافظت کند. واشنگتن به‌گونه‌ای رفتار می‌کند که گویی این حضور گسترده نظامی اکنون برای محافظت از منافع ایالات‌متحده اجباری است. جامعه سیاست خارجی در واشنگتن نیز به‌گونه‌ای رفتار می‌کند که گویی این حضور گسترده نظامی اکنون برای محافظت از منافع ایالات‌متحده اجباری است، حتی اگر در ایجاد وضعیت امنیتی پس از ۱۱ سپتامبر در اولویت نبوده است. پایگاه‌های ایالات‌متحده گران هستند و تمرکز آن را از صحنه‌های مهمی چون آفریقا و آسیا دور می‌کنند. کشورهای حوزه خلیج‌فارس فشارهایی را بر ایالات‌متحده وارد می‌کنند تا از نقض جدی حقوق بشر چشم‌پوشی کند تا مبادا انتقاد، حضور نیروهای نظامی را به خطر بیندازد. دولت بایدن باید به‌طورجدی کاهش پایگاه نظامی خود در منطقه را بررسی کند. تجدیدنظر در هزینه‌ها و مزایای استقرار ناوگان پنجم در بحرین شروع خوبی خواهد بود، زیرا ردپای عظیم ایالات‌متحده بیش ازآنچه ارزش دارد، دردسرساز می‌شود.

 اگرچه ایالات‌متحده باید به فروش تجهیزات نظامی به شرکای خود ادامه دهد اما واشنگتن باید اطمینان حاصل کند که اسلحه‌های دفاعی واقعی می‌فروشد. امروزه تعداد زیادی سلاح آمریکایی غیرمسئولانه و مغایر با قوانین بین‌المللی استفاده می‌شود. موارد دیگر همچون فروش اخیر هواپیمای بدون سرنشین ریپر به امارات متحده عربی[۲]، به یک مسابقه تسلیحاتی منطقه‌ای برخلاف منافع امنیتی ایالات‌متحده دامن می‌زند. باوجود عقب‌نشینی از فروش سیستم‌هایی با قابلیت‌های تهاجمی بیشتر، ایالات‌متحده هنوز هم باید خواهان ارائه سلاح‌های دفاعی پیشرفته‌تری چون فناوری موشکی تاد (THAAD) باشد که متناسب با تهدیدات امنیتی واقعی خلیج‌فارس است.

اگر واشنگتن این کارها را انجام دهد، عربستان سعودی و امارات ناگزیر گلایه می‌کنند که ایالات‌متحده آن‌ها را کنار می‌گذارد و به ایران قدرت می‌بخشد. وظیفه دولت بایدن این است که آن‌ها را متقاعد کند که جایگزینی برای یک رقابت نظامی بی‌پایان با تهران وجود دارد. گفت‌وگوی امنیتی منطقه‌ای که شامل همه طرف‌ها باشد، می‌تواند جایگزین جنگ تسلیحاتی و جنگ‌های نیابتی شود. این ممکن است شبیه یک رویای آرمان‌شهری باشد، اما این‌گونه نیست. شاخه‌های سبز این گفت‌وگو سال‌هاست که جوانه‌زده و به نمایش گذاشته‌شده‌اند و رهبری توانمند ایالات‌متحده، می‌تواند ایجاد ساختاری برای تنش‌زدایی را آغاز کند. اگرچه ایالات‌متحده نباید به اماراتی‌ها یا سعودی‌ها حق وتو در موردتوافق هسته‌ای دوجانبه با ایران را بدهد، اما گفت‌وگوی منطقه‌ای می‌تواند کشورهای خلیج‌فارس را در مورد سیاست ایران به ایالات‌متحده نزدیک‌تر کند و احتمالاً به شورای همکاری خلیج‌فارس درزمینهٔ توافق آینده که واشنگتن می‌سازد، کمک بیشتری ارائه دهد.

*آزمایش تنش‌زدایی

دولت بایدن بهترین موقعیت را دارد تا آمادگی منطقه را برای این نوع تنش‌زدایی در یمن آزمایش کند. قطعاتی که ازدست‌رفته‌اند – فشار معنادار و یک گفت‌وگوی معتبر – اکنون با پایان دادن به حمایت دولت بایدن از عملیات تهاجمی و تعیین نماینده ویژه جدید برای حمایت از روند صلح سازمان ملل، در حال ظهور دوباره برای دولت بایدن هستند. ایالات‌متحده تنها کشوری است که می‌تواند توپ را به جلو براند. اگر واشنگتن بتواند راهی برای صلح در یمن پیدا کند، به‌گونه‌ای که دولتی فراگیر پس از هادی با همزیستی حوثی‌ها هم‌زمان با بازسازی کشور با کمک بین‌المللی به‌پیش برود، می‌تواند اثباتی برای کارآمدی گفت‌وگوی گسترده‌تر باشد.

تنش‌زدایی باید به‌شدت برای شرکای خلیج‌فارس آمریکا جذاب باشد. کاهش درآمد نفتی بدان معنی است که این کشورها به‌زودی نیاز به انتخاب سخت بین سرمایه‌گذاری در اصلاحات اقتصادی و جنگ در کشورهای خارجی دارند. با توجه به این درگیری‌های مداوم و کنترل دولت بر اقتصاد محلی، جذب سرمایه‌گذاری قابل‌توجه خارجی به منطقه تا حد زیادی یک خیال است.

برای ایالات‌متحده، یکی دیگر از مزایای کاهش تنش بین خلیج‌فارس و ایران، کم شدن منافع و انگیزه‌های کشورهای خلیج‌فارس برای گسترش وهابیت در سراسر جهان اسلام است. این نوعِ فوق محافظه‌کارانه و تحمل‌ناپذیر اسلام، اغلب عناصر سازنده ایدئولوژی افراطی را تشکیل می‌دهد و اختلافات خلیج‌فارس و ایران به صادرات آن دامن می‌زند.

ایالات‌متحده همچنین باید در مورد حقوق بشر درگیری سخت‌تری با کشورهای حوزه خلیج‌فارس داشته باشد. در پی حملات دونالد ترامپ به دموکراسی آمریکایی، برای بایدن مهم‌تر خواهد بود که صحبت‌های خود درباره حاکمیت قانون و حقوق شهروندی را با اقدامات در داخل و خارج از کشور مطابقت دهد.

ایالات‌متحده برای بازسازی نام جهانی خود کار دشواری در پیش دارد، اما پایان دادن به رویکرد واشنگتن یعنی «هیچ شری را نبین، هیچ شری را نشنو» کمک بزرگی در این خصوص خواهد بود. همچنین گفت‌وگوی ایالات‌متحده با کشورهای خلیج‌فارس در مورد حقوق بشر باید واقع بینانه باشد. این کشورها یک‌شبه به دموکراسی‌های مدرن تبدیل نخواهند شد. اگر کشورهای خلیج‌فارس واقعاً می‌خواهند سرمایه‌گذاری بین‌المللی را به خود جلب کنند، باید متوجه سرکوب‌های وحشیانه مخالف سیاسی و عدم حاکمیت قانون شوند. بعید است سرمایه‌گذاری جدی بخش خصوصی خارجی تا زمانی که این کشورها زندانیان سیاسی را شکنجه کنند، «سیستم ردیاب» قوانین سخت و بی‌رحمانه‌شان را که توانایی سفر زنان را محدود می‌کند و مخالفان را به‌طور مداوم آزار می‌دهد، همچنان حفظ کنند، صورت گیرد. صادقانه بگویم، رهبران خلیج‌فارس باید گسترش حقوق سیاسی را موضوعی وجودی بدانند. ایالات‌متحده باید به این رژیم‌ها کمک کند تا بفهمند که معامله طولانی‌مدت اجتماعیِ «کسی که مالیات نمی‌دهد، نماینده‌ای هم ندارد» نیز نمی‌تواند دوام بیاورد. ازآنجاکه رشد جمعیت از درآمدهای نفتی پیشی می‌گیرد، خانواده‌های سلطنتی به‌زودی قادر به پرداخت هزینه‌ها نخواهند بود.

هنگامی‌که پرداخت یارانه‌ها دشوار شود و سرکوب باقی بماند، طوفانی ناآرام و فاجعه‌بار به وجود خواهد آمد. خوشبختانه، مدل‌هایی از اصلاحات محدود در خلیج‌فارس وجود دارد که می‌تواند به عقب‌ماندگان کمک کند. برای مثال پارلمان کویت از دموکراسی مشارکتی مدرن بسیار دور است، اما برخی از الگوهایی را ارائه می‌دهد که رژیم‌های سرکوبگرتر می‌توانند به آن‌ها نگاه کنند.

*نه به احیای جنگ سرد

در ادامه این سیاست و مسیر جدید، برخی از پیروان نظریه‌هایی که می‌گویند با تغییر سیاست‌ها، آسمان به زمین می‌آید و زمین به آسمان می‌رود، معتقدند اگر دولت بایدن بیش‌ازحد سخت‌گیری کند، سران خلیج‌فارس به سمت چین یا روسیه رویگردان می‌شوند. این استدلال یک گمراهی بزرگ است، بحثی که در مورد سوءتفاهم درباره جایگزینی همسویی نظامی با ایالات‌متحده و تمایل چین و روسیه برای آلوده کردن دست‌شان در سیاست‌های خاورمیانه صحبت می‌کند. این جنگ سرد نیست؛ روسیه چیز زیادی در منطقه ندارد و با ادامه کاهش مصرف جهانی نفت، مسکو ناگزیر برای خریداران با کشورهای حوزه خلیج‌فارس رقابت می‌کند. اگرچه چین همچنان به دنبال فرصت‌های اقتصادی در منطقه خواهد بود اما در آینده نزدیک تمایلی به ایفای نقش امنیتی واقعی نخواهد داشت. نیروی دریایی چین قرار نیست به کشوری در خلیج‌فارس در موردحمله کمک کند. اگر بحرینی‌ها، اماراتی‌ها یا سعودی‌ها تهدید کنند که به قدرت‌های دیگر روی می‌آورند، واشنگتن توانایی این را دارد که بلوفشان را جدی نگیرد.

در کل، سیاست خارجی ایالات‌متحده به طرز خطرناکی نابهنگام و بی‌مورد شده است، آلتی موسیقی است برای پخش آهنگی که ارکستر دیگر آن را اجرا نمی‌کند. اما سیاست ایالات‌متحده در خلیج‌فارس، جایی که منافع ایالات‌متحده تغییر کرده و درعین‌حال سیاست آن تغییر نکرده است، بیشترین تناقض را دارد.

بایدن فرصتی برای بازنشانی مشارکت واشنگتن با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس دارد. این کار البته دشوار و دردناک خواهد بود و اعتراضات زیادی را برمی‌انگیزاند اما نظم حاصل از این امر سودمند خواهد بود و منافع ایالات‌متحده را پیش می‌برد درحالی‌که کشورهای خلیج‌فارس را به آینده‌ای که ادعا و آرزو می‌کنند نزدیک می‌کند.


[۱] https://www.foreignaffairs.com/articles/united-states/2021-02-19/americas-middle-east-policy-outdated-and-dangerous

[۲] Reaper drone