در تئاترهای کلاسیک روسی،در صحنه‌هایی که نیاز بود صدای شلوغی و گفت‌و‌گوهای مبهم از بیرون صحنه شنیده شود،تمام هنرمندان و بازیگران بیرون از صحنه یک‌صدا این عبارت را با هم وبا فواصل زمانی غیرمنظم تکرار می‌کردند: «چه بگوییم وقتی هیچ حرفی برای گفتن نداریم؟» و به صدای هرج و مرج تولید شده در اصطلاح «وایت نویز» و یا «صدای سفید» می‌گفتند. نگاهی به اخبار هفته گذشته و روزهای قبل از آن و اخباری که از حاشیه اجلاس‌های آسیا – اقیانوسیه و اجلاس گروه ۲۰ در استرالیا منتشر شد به شدت یادآور این صحنه از تئاترهای کلاسیک روسی است.

به نظر می‌رسد تنها وجه تفاوت این سرو صدا‌ها با‌‌ همان «صدای سفید» یا «چه بگوییم وقتی حرفی برای گفتن نداریم؟» این است که این بار روان‌شناسان و کار‌شناسان روابط بین الملل نیز وارد میدان شده‌اند تا بلکه بتوانند راهی برای فهم عمیق‌تر چگونگی روابط ولادیمیر پوتین و باراک اوباما با یکدیگر پیدا کنند.. به همبن دلیل نوع و رنگ لباسی که اوباما در زمان ملاقات با پوتین در اجلاس برگزار شده در چین پوشیده بود، توجه ویژه‌ای می‌شود و در استرالیا نیز نگاه‌ها بر این مسئله تمرکز پیدا کرده که این دو نفر در جلسات موازی که در این اجلاس شکل می‌گیرد راجع به چه مسایلی با یکدیگر وارد بحث می‌شوند. اما یک سوال در این میان همچنان وجود دارد: چرا در این دوران که شرایط جهانی هر لحظه در حال تغییر است و دوستان به دشمنان و دشمنان به دوست تبدیل می‌شوند،باید در فاصله کوتاه زمانی بین دو اجلاس و یا دو قرار کاری مشترک توقع داشت که رهبران دو کشور با یکدیگر در مورد اختلافات عمیق‌شان صحبت کرده و به نتیجه برسند؟

  آغاز یار‌گیری‌های جهانی

آیا واقعا این مسئله از نظر مسایل سیاسی و دیپلماتیک باید مهم باشد که دو رییس جمهور چگونه با یکدیگر برخورد کرده‌اند و آیا گفت‌و‌گویی با یکدیگر داشته‌اند یا خیر؟ البته این مسئله، مسئله‌ای نمادین از اقداماتی بزرگ‌تر و پیچیده‌تر است. در حاشیه اجلاس آسیا اقیانوسیه،پوتین و اوباما با یکدیگر ملاقات کردند اما در این ملاقات هیچ حرفی از اوکراین و یا موراد اختلافی دیگر به میان نیامد. آن‌ها در مورد کت‌هایی که به عنوان هدیه از مسئولین چینی گرفته بودند و در مورد هوا با هم صحبت کردند. بعد از این ملاقات سریع،فوری و تا حدودی اجتناب ناپذیر بود که هر کدام سعی در یارگیری از میان کشورهایی کردند که در این اجلاس حضور داشتند. اهداف بزرگ‌تر از آن بودند که در بحث‌های ابتدایی برای بهبود روابط دو کشور گم شوند. روسیه به دنبال تثبیت همکاری‌های خود با چین بود و آمریکا نیز با نگاه جدیدی که به اقتصاد جهانی دارد، به دنبال نفوذ بیشتر در منطقه شرق آسیا بود. در این اجلاس می‌توان گفت بازی با نتیجه یک بر صفر به نفع پوتین پایان یافت. اوباما در میان کشورهای شرق آسیا احساس غریبگی می‌کرد. این در حالیست که روسیه از سال‌ها پیش در این منطقه حضور داشته و روابط اقتصادی محکمی با چین و ژاپن و کره و سایر کشورهای منطقه داشته است. اجلاس بعدی را کوالا‌ها افتتاح کردند. قرار بود دیپلماسی کوالایی در استرالیا ،دو رییس جمهور را بار دیگر با یکدیگر رو به رو سازد تا بلکه از طریقه برخورد دو نفر و روان‌شناسی حرکاتشان فهمید آیا دو طرف به فکر ارسال پالس‌های مثبت به سمت یکدیگر هستند و یا اینکه تنها اخبار منفی است که صحنه سیاسی دنیا را راهبری می‌کرد. هنگامی که کوالا‌ها به کت اوباما پنجه می‌کشیدند و سعی داشتند از آغوش پوتین فاصله بگیرند،این دو رهبر در کنار هم نبودند که چهره‌های خندانشان با یکدیگر قاب گرفته شود. این سخنرانی‌های انفرادی و گروهی اوباما با متحدان اروپایی‌اش بود که نتیجه کار را به یک – یک تساوی کشاند. اوباما در این اجلاس احساس نزدیکی بیشتری با چین کرد و همچنان نشان داد که با متحدان اروپایی‌اش قصد دارد هجمه خود علیه روسیه را ادامه دهد. پوتین آنقدر از این تحرکات و سخنرانی‌ها آشفته شد که کمی قبل از پایان اجلاس و امضا کردن عکس یادگاری بزرگ اجلاس از رهبران ۲۰ قدرت بزرگ اقتصادی دنیا،استرالیا را ترک کرد. در این اجلاس رابطه روسیه با تعدادی از متحدین اروپایی‌اش و کانادا به شدت تیره و تار شد. چین نیز به اروپاییان برای سرمایه گذاری در این کشور و معاملات گسترده‌تر چراغ سبز نشان داد و این در حالی بود که لاوروف و پوتین هر کدام سعی داشتند با چهره‌های خندان و جدی خود نشان دهند،تحریم‌ها تاثیری بر اقتصاد روسیه ندارد و به قول لاوروف ،«روسیه برای برداشته شدن تحریم‌ها التماس نمی‌کند.»

مشکل اصلی در روابط امروز آمریکا و روسیه نه اختلافات اساسی به دلیل ایدئولوژی‌های متفاوت است که جنگ سرد را به وجود آورد و نه این است که دو طرف نمی‌خواهند با هم صحبت کنند. واقعیت این است که هیچ انگیزه‌ای برای گفت‌و‌گو میان دو طرف باقی نمانده است. همه این اتفاقات با توجه به این مسئله که اقتصاد آمریکا با بحران‌های زیادی دست و پنجه نرم کرده و قرار است بحران‌های جدیدتری را نیز تجربه کند و همچنین توجه به این اصل که حرف اول در جدال‌های دیپلماتیک را مسایل اقتصادی می‌زند،دارای ابعاد گسترده‌تر و جالب توجه‌تری می‌شود. شاید باید منتظر نظم نوین جهانی و یا دو قطبی دوباره بلوک‌های اقتصادی شرق و غرب باشیم و این‌‌ همان مسئله‌ای است که با توجه به قدرت بالای اقتصادی شرق ،به شدت از طرف آمریکا رد شده و با ابعاد مختلف آن مبارزه می‌شود. اوباما و پوتین راهبرد سکوت سرد را به جای جنگ سرد در پیش گرفته‌اند زیرا هر دو طرف می‌دانند عاقبت جنگ سرد چه خواهد شد. شاید باید گفت آن‌ها به دنبال رقابت گرم در فضای روابط سرد هستند. موضوعی که باید با نگاهی تازه به آن پرداخته شود.

از ابتدای شکل گیری بحران اوکراین و تلاش روسیه برای حمایت و حفاظت از منافع خود در این کشور،هم آمریکا و هم روسیه واردبازی تحریم شده‌اند. هر کدام نیز طرف مقابل را بازنده اصلی این بازی می‌داند اما این تحریم‌ها تا چه حد می‌تواند تاثیر گذار باشد و آیا باز هم باید منتظر به وجود آمدن دوران جنگ سرد در سال‌های آتی باشیم؟

منتشر شده در: روزنامه حمایت